فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) صفحه 53

صفحه 53

شفای مرد نصرانی

مرحوم محدّث نوری نقل فرمودند که : « در بغداد مردی نصرانی به نام « یعقوب » مبتلا به مرض استسقاء بود که از معالجه آن ناامید شده بودند و به طوری بدنش ضعیف شده بود که توان راه رفتن نداشت . او می گوید : مکرّر از خدا مرگم را خواسته بودم تا آنکه در سال 1280ه . ق در عالم خواب سیّد جلیل القدر نورانی را دیدم که کنار تختم ایستاده ، و به من گفت : اگر شفا می خواهی باید به زیارت کاظمین بیایی . از خواب بیدار شدم و خوابم را به مادرم گفتم . مادرم که مسیحی بود گفت : این خواب شیطانی است . دو مرتبه خوابم برد . این مرتبه زنی را در خواب دیدم با چادر و روپوش که به من گفت : برخیز که صبح شد آیا پدرم با شما شرط نکرد که او را

زیارت کنی و ترا شفا بخشد ؟ گفتم پدر شما کیست ؟ گفت : « موسی بن جعفر » . گفتم شما کیستی ؟ فرمود : من معصومه خواهر رضا هستم . از خواب بیدار شدم و متحیّر بودم که به کجا بروم ; به ذهنم آمد که بخدمت « سیّد راضی بغدادی » بروم . به بغداد رفتم تا به در خانه او رسیدم ، در زدم ، صدا آمد کیستی ؟ گفتم در را باز کن . همین که سیّد صدایم را شنید به دخترش گفت : در را باز کن که یک نفر نصرانی است آمده مسلمان شود . وقتی بر او وارد شدم گفتم : از کجا دانستید که من چنین قصدی دارم ؟ فرمود : جدّم در خواب مرا از قضیّه خبر داد . او مرا به کاظمین نزد شیخ عبدالحسین تهرانی برد ; داستان خود را برایش گفتم ، دستور داد مرا به حرم مطهر حضرت کاظم(علیه السلام) بردند و مرا دور ضریح طواف دادند عنایتی نشد ; از حرم بیرون آمدم احساس تشنگی کردم ; آب آشامیدم ،

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه