فروغی از کوثر: زندگینامه حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) صفحه 60

صفحه 60

اداء دین و گشایش در زندگی

حاج آقا تقی کمالی ، از خدّام آستانه مقدّسه می گوید : « در سال 1302ه . ق . در آستانه مقدّسه متحصن شده و پناهنده به آن بانوی معظّمه بودم و در یکی از حجرات صحن نو منزل داشتم ; روزگارم به تلخی و سختی سپری می شد و کاملاً تحت فشار بی پولی و نداری قرار گرفته بودم ; زندگانی را با قرض از کسبه اطراف حرم می گذراندم تا اینکه یک روز بعد از ادای فریضه صبح خدمت بی بی مشرّف شده و

وضع خود را به عرض رساندم ; در این حال دیدم کیسه پولی روی دامنم افتاد ; مدّتی صبر کردم به خیال این که شاید این کیسه پول مال زوّار محترم باشد تا به صاحبش ردّ نمایم ; دیدم خبری نشد فهمیدم که مرحمتی خانم است ، به حجره خود برگشتم وقتی کیسه را باز کردم مبلغ 4 تومان در آن بود . ابتدا بدهی هایم را پرداختم و به مدّت چهارده ماه خرج می کردم و تمام نمی شد تا آنکه روزی « حضرت حجه الاسلام و المسلمین آقای حسین حرم پناهی » تشریف آوردند و از وضع زندگی من جویا شدند ، من موضوع را اظهار نمودم در همان ایّام به آن عطیّه خاتمه داده شد » .(1)

شفای یکی از خدّام حرم

این کرامت که به حدّ تواتُر رسیده از این قرار است که : « یکی از خدّام آن حضرت به نام « میرزا اسدالله » به سبب ابتلای به مرضی انگشتان پایش سیاه شده بود ; جرّاحان اتفاق نظر داشتند که باید پای او بریده شود تا مرض به بالاتر از آن سرایت نکند ، قرار شد که فردای آن روز پای او را جرّاحی نمایند . میرزا اسدالله گفت : حال که چنین است امشب مرا ببرید حرم مطهّر دختر موسی بن جعفر(علیه السلام) . او را به حرم بردند ، شب هنگام خدّام در حرم را بستند و او پای ضریح از دردپا می نالید تا نزدیک صبح ، ناگهان خدّام صدای میرزا را شنیدند که می گوید : در حرم را باز کنید حضرت مرا شفا داده ، در را باز کردند

دیدند او خوشحال و خندان است . او گفت : در عالم خواب دیدم خانمی مجلّله آمد به نزد من و گفت : تو را چه می شود ؟ عرض کردم که : این مرض مرا عاجز نموده و از خدا شفای دردم یا مرگ را می خواهم ، آن مجلّله گوشه مقنعه خود را چند دفعه بر روی پای من کشید و فرمود : تو را شفا دادیم . عرض کردم شما کیستید ؟ فرمود : مرا نمی شناسی ؟ ! و حال آنکه نوکری مرا می کنی ، من فاطمه دختر موسی بن جعفرم . میرزا اسد الله بعد از بیدار شدن ، قدری پنبه در آنجا می بیند و آن را بر می دارد ; و به هر مریضی که ذرّه ای از آن را می دهد و به محل درد می کشد ، شفا پیدا می کند . او می گوید : آن پنبه در خانه ما بود تا آن وقتی که سیلابی آمد و خانه ما را خراب کرد و آن پنبه از بین رفت و دیگر پیدا نشد » .(1)

پاورقی

1 بشاره المؤمنین ، آ شیخ قوام اسلامی ، յ2 .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه