- اشاره 1
- مقدمه 1
- خورشید 4
- آب 5
- هوا 5
- تشکیلات بدن 6
- اسلام یگانه راه نجات 9
- اشاره 14
- انسان غربی 14
- انسان اسلامی 18
- اشاره 26
- چهره ای پیروز و جاویدان 31
- کمالات روحی و جاودانی پیامبر اسلام (ص) 36
- عواقب وخیم مادیگری 42
- فساد در تمام زوایای حیات 45
- سیر و حرکت انسان مادی از زبان علی علیه السلام 51
- اشاره 56
- کمال در پرتو تربیت روح و روان 60
- شخصیت معنوی انسان 63
- پرورش روان بهترین عامل جلوگیری از فساد 66
- حالات گوناگون روح 70
- نقش مربی کامل در حیات انسان 72
- اخلاق چراغ راه زندگی 74
- در حریم قرآن 77
- اشاره 80
- بخش چهارم 80
- وضع سیاه پوستان در دنیای متمدن 85
- ندای اسلام 93
- حکمت های عملی 98
- اشاره 110
- اداء امانت 120
- عدم دخالت بیجا 129
- فروبستن دیده از حرام 133
- اقتصاد در شؤون زندگی 138
- اسلام و مالکیت 148
- صبر و شکیبایی 161
- عبرت 165
- قضاء و قاضی 168
- اشاره 185
- توحید 190
- معاد 206
- نماز 215
- امر به معروف و نهی از منکر 220
- تکبر 228
- دنیا 233
- روزه 237
- عفو و عذاب 239
- علم - عمل - ایمان 241
- حسن خلق 250
- اندرزها 253
خواهد شد؟!
سیر و حرکت انسان مادی از زبان علی علیه السلام
در بیابان وحشتزای عدم مسافری سرگردان، راهی طولانی و تاریک را در پیش گرفته آهسته به جانب دنیا روی نهاده بود.
گاهی به صورت شیره در شریان نباتات روان می شد، و زمانی مانند شیر از خون و گوشت حیوانات سرچشمه گرفته در نهرهای باریک رگ راه باز می نمود تا به خلیج پستان فرو ریخت، عاقبت شکل قطره آبی که آن را نطفه می گویند درآمد، و در نتیجه هیجان غریزه از پشت مردی به شکم زنی تغییر مکان داد و مانند تخمی که بدست باغبان در دل زمین دفن شود در خلال پرده های رحم به انتظار روز موعود پنهان گردید.
این راهگذار غریب که از هر چیز به سایه که بین وجود و عدم سرگردان است شبیه تر بود، در این مسافرت خسته کننده و دشوار چه ها کشید و چه شهرهای ندیده و نشنیده را تماشا کرد، و در مدت نه ماه که مهمان رحم و همسایۀ امعا و احشاء بود تا موقع عزیمت چگونه پذیرایی شود به چه صورت ها درآمد.
خون بود کم کم گوشت شد، رفته رفته قیافه ای گرفت و مهندس آفرینش بر اندامش خطوطی ترسیم کرد تا وقت رفتن با چشم و گوش و با دست و پا باشد.
شبی گذشت و روزی آمد، و سرانجام انقلاب و فشاری در زندگی خود احساس کرد و بیهوش گردید، ناگهان چشمان ناتوان و خسته اش را در محیطی پر جنجال و غوغا بر جماعتی گشود که همه می خندیدند و دست می زدند، آری به دنیا آمده معلوم نیست که در نخستین لحظه با چه هیولایی ترس آور و وحشتناک برخورد کرده که در میان هلهله شادی و فریاد مسرت دیگران با تمام نیرو شیون برآورده مانند ابر بهاری زار زار بگریست.