خاطراتی از صالحان صفحه 12

صفحه 12

مصداق دیگری از نفوذ کلام جناب شیخ

در ایام گذشته، در بین جوانان متمکّن مرسوم بود، جهت زیبایی دندان های خود را به طلا مزیّن می نمودند. پدر بنده در همسایگی مرحوم شیخ مغازه ای داشت. و معظم له جهت ارتزاق روزمره زندگی خویش از مرحوم پدرم مایحتاج مخصوصی را خرید می کرد و هر دو الی سه ماه، بدهی خویش را بنابر قراردادی که فی مابین آنها بود، تصفیه می نمود. مرحوم پدرم شاگردی داشت به نام حسین آقا. ایشان برایم نقل نمود: روزی مرحوم شیخ، جهت خرید جنس به درب مغازه آمد. مرحوم پدرت با دیدن ایشان، لبخندی بر لبانش نقش بست. آن جناب چشمش به دندان های مزیّن به طلا شده ایشان افتاد. بلافاصله فرمود: «اصغرآقا حیف تو نیست که دندان های خود را به طلا زینت نموده ای؟» و پس از گرفتن جنس مورد نیاز خود، خداحافظی نموده و تشریف برد. حسین آقا به من گفتند: فردای آن روز، مرحوم پدرت به دندان سازی مراجعه و روکش های طلا را از دندان های خود خارج نمودند. اینچنین تأثیر کلام جناب شیخ بود که با یک جمله کوتاه (اصغر آقا حیف تو نیست...) پدرم را که در عنفوان جوانی بود متحوّل می نماید.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه