خاطراتی از صالحان صفحه 123

صفحه 123

داستانی دیگر از تصرف ولایتی مرحوم جناب شیخ

از همان تلمیذ جناب شیخ در منبر شنیدم فرمودند: زمانی که پهلوی دستور کشف حجاب زنان و متّحد الشکل شدن مردان را صادر نمود، مردم مشهد به عنوان مخالفت فرمان پهلوی در مسجد گوهرشاد اجتماع و تحصن نمودند. در آن موقع پاکروان استاندار شهر مقدّس مشهد بود. برای رفع تحصن مردم و مخالفت با فرمان پهلوی و رفع قائله مسجد دستور داد مردمی را که در مسجد اجتماع نموده بودند مورد اصابت گلوله قرار داده و به خاک و خون کشانیدند. و آنقدر مردم را شهید و زخمی نمودند حتی آنهایی که به شبستان های مسجد پناه برده بودند از آسیب گلوله های مهاجمین در امان نماندند تا جایی که یکی از شبستان ها از کثرت کشتار، به نام مسجد خون شهرت یافت. بعد از این واقعه پاکروان به مرور زمان مبتلا به دل درد شده و روز به روز دل درد او شدیدتر می گردید و اطبّاء از معالجه او عاجز حتی مأیوس شدند. بعضی از اطرافیان پاکروان پیشنهاد کردند که شیخی در مشهد می باشد که امراض لاعلاج را معالجه می نماید. مشارالیه تا اسم شیخ می شنود با حالت تنفر می گوید اسم این طایفه را نزد من نیاورید. سپس دل درد ایشان رو به شدت می گذارد و غیرقابل تحمل می گردد. از روی ناچاری می گوید بروید او را بیاورید. اطرافیان به محضر جناب شیخ رسیده و موقعیت پاکروان را بازگو می نمایند و از وی استدعای تشریف

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه