خاطراتی از صالحان صفحه 133

صفحه 133

نقل واقعه ای درباره یکی از صالحان

از یکی از بزرگان اهل منبر شنیدم می فرمودند: بزرگی در مشهد مقدّس می زیست. روزگاری معظم له مبتلا به بیماری شدند. طبیبی به معالجه ایشان پرداخت. پس از مدتی که ایشان از مداوای طبیب صحّت یافت آن بزرگوار طبق مرسوم حقّ الطبابه ای به ایشان عنایت فرمودند لکن طبیب از گرفتن حقّ الطبابه خودداری نمودند. پس از اصرار آن بزرگوار طبیب معالج چون از معنویت آن بزرگوار مطلع بود از ایشان تقاضای کرامتی نمود. آن بزرگوار چون طبیب را نسبت به خود ذی حقّ می دانست ناچار به ایشان فرمودند فردا شب جهت خواندن نماز مغرب و عشاء به منزل تشریف بیاورید. آقای طبیب گفتند شب موعود خدمت معظم له رسیدم. پس از آنکه نماز مغرب را به جماعت به ایشان اقتدا نمودم بعد از نماز در حالی که مشغول تعقیب بودم متوجه شدم که دیگر در آن مکان که نشسته بودم نیستم و در یک عالم روحانی و معنوی می باشم و به طور عجیبی به سوی بالا صعود می نمایم و به یک چشم به هم زدن و طرفه العینی از تمام ستارگان که در فضا معلق بودند گذشتم و به فضایی دلنواز و دل انگیز رسیدم. صحنه هایی مشاهده نمودم که از بیانش عاجز می باشم و صداهایی طرب انگیز و موسیقی وار استماع می نمودم. آن چنان که اگر تمام موسیقی های دنیا را یکجا جمع و می نواختند در مقابل آن نوازندگی هایی که به گوش من می رسید و لذّت می بردم به مثابه «إِنَّ

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه