خاطراتی از صالحان صفحه 139

صفحه 139

داستانی از مرحوم آقا سیّد کریم کفّاش

مرحوم حاج سیّد محمّد کسایی که ذکرش قبلاً در این کتاب گذشت، داستانی در این رابطه با مرحوم آقا سیّد کریم پینه دوز برای حقیر نقل نمودند. بدین مضمون که آقا سیّد کریم مغازه کوچکی در بازار بین سه راه آهنگرها و بازار چهل تن داشت. شغل ایشان تعمیر کفش بود. یکی از دوستان صمیمی آقا سیّد کریم مرحوم آقا شیخ مرتضی زاهد بود. مرحوم شیخ هنگام ایاب و ذهاب به مسجد جامع تهران جهت ادای نماز جماعت که در مسیر مغازه آقا سیّد کریم بود نزد ایشان می رفت و با هم به گفتگو می نشستند. مرحوم حاج سیّد محمّد می فرمودند مرحوم آقا سیّد کریم برای حقیر نقل نمودند که روز سرد زمستانی بود. صبح که درب مغازه را باز نمودم تا هنگام غروب مشتری به سراغم نیامد. درب مغازه را بستم و با دست خالی به طرف منزل رهسپار شدم. هرچه به طرف منزل نزدیک می شدم نگرانی ام بیشتر می شد چرا که پولی نداشتم حداقل نانی تهیه کرده برای اهل و عیالم ببرم. تا آنجا که ناچار شدم در کنار کوچه نزدیک منزل بایستم شاید بتوانم چاره ای بیندیشم. در حالی که به فکر فرو رفته بودم شخصی در مقابلم ظاهر شد و فرمود سیّد کریم این بقچه نان برای شما می باشد. من بقچه نان را گرفتم و بدون توجّه به آن شخص که کیست به سوی منزل به راه افتادم. هنگامی که داخل منزل شدم خانواده گفتند: آقا سیّد کریم چرا دیر آمدی؟ بچه ها با حالت گرسنگی خوابیدند. به ایشان گفتم بچه ها را بیدار کن که شام بخورند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه