خاطراتی از صالحان صفحه 174

صفحه 174

افقر فقرا

به خاطر دارم که مرحوم استادم داستان دیگری را در این رابطه نقل فرمودند بدین مضمون:

معظم له می فرمودند روزی شخصی به خدمت جناب میرزای قمی شرفیاب شد. عرض نمود مقداری پول نذر نموده ام که به افقر فقرا بدهم. چون شناسایی چنین شخصی برایم مشکل می باشد لذا خدمت جنابعالی مشرف شدم که شما این پول را قبول فرموده و به اهلش برسانید و مشکل مرا حل نمایید تا نذرم ادا شود. مرحوم میرزا بلافاصله به ایشان می فرمایند به تهران می روی و نشانی دربار را می گیری و پول نذر خود را توسط مأمورین دربار به فتحعلی شاه می دهی. آن شخص در کمال تعجب و حیرت عرضه می دارد آقا من عرض نمودم نذرم برای افقر فقرا می باشد.

فتحعلی شاه سلطان این مملکت می باشد. من نذر اغنی الاغنیاء نکرده ام که شما حقیر را به سلطان مملکت ارجاع می دهید. مرحوم میرزا می فرماید بلی، مورد نذر شما را متوجه شدم لکن شما حرف مرا متوجه نشدید؛ زیرا فتحعلی شاه از خود که چیزی ندارد. هرچه دارد یا به زور و یا از طریق غصب از مردم گرفته و صاحب شده است. حتی لباس های تنش هم مال مردم و غصبی است. اگر بخواهد آنچه را که به زور و غصب از مردم گرفته به صاحبانش مسترد دارد آن وقت است که صاحب هیچ چیز نمی باشد و افقر فقرای این مملکت می باشد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه