خاطراتی از صالحان صفحه 72

صفحه 72

مدفن مرحوم حاج هادی مقدس

ناقل این جریان، یکی از دوستان حقیر به نام آقای حاج امیر سرشار می باشد که از اوان کودکی با هم در دبستان هم کلاس و دوست صمیمی بودیم. ایشان برای بنده نقل نمودند: سالی که مرحوم حاج مقدّس به مکّه جهت اعمال حج مشرف شدند با ایشان هم کاروان بودم. ولکن موقعیت سنی و معرفتی حقیر مانع از شناخت ایشان بود. پس از آنکه اعمال حج به اتمام رسید به قصد زیارت عتبات از مکّه به طرف عراق عزیمت نمودیم و در مسیر به شهر اردن وارد شدیم. یک روز صبح بعد از نماز جماعت که به ایشان اقتدا نمودیم، یکی از دوستان در وصف معظم له به من فرمود که این شیخ یکی از اولیای خدا می باشد و بعد از آن نسبت به ایشان علاقه خاصی پیدا نمودم. پس از آنکه از اردن به قصد عراق خارج شدیم، وارد کاظمین گردیدیم. بعد از زیارت کاظمین قصد کربلا نمودیم. مرحوم مقدّس از بین اثاثیه سفر بقچه ای با خود برداشت که من ابتدائاً تصور نمودم که سجاده و جانماز خویش می باشد. لکن بعداً متوجه شدم که در آن بقچه کفنی را که از مکّه تهیه و با آب زمزم شستشو داده بود قرار داده بود. پس از ورود به کربلا و زیارت قبر مطهر حضرت اباعبداللَّه الحسین علیه السلام بعد از چند روزی عازم نجف اشرف شدیم. بعد از سکونت در نجف یک روز مرحوم مقدّس هنگام ورود به حرم مطهر بدون هیچ گونه کسالت قبلی در مقابل رواق حرم به زمین می افتند

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه