خورشید شرق صفحه 61

صفحه 61

دولتی ها هم خبر داشتند که این شخص پول زیادی با خود برده و می خواهد سهم امام بدهد. آن تاجر خدمت امام رسیده و گفته بود که این پول ها بابت سهم امام است و از ایران آورده ام که به شما تقدیم کنم تا صرف حوزه علمیه نمائید، اما امام قبول نکرده بودند.

آن تاجر گفته بود که آقا من از راه دور این پول را آورده ام، سهم امام و مخصوص شماست.

امام فرموده بودند: «صلاح تو نیست که من این پول را بگیرم. ببر خدمت یکی دیگر از مراجع بده و از ایشان رسید هم بگیر».

اصرارش هیچ در امام اثر نکرده بود و او پول را برده به منزل مرجع دیگری

و رسید هم گرفته بود. پس از بازگشت، آن تاجر را در مرز دستگیر می کنند و به او می گویند که شما در نجف پیش آقای خمینی رفته و پول زیادی هم با خود به آنجا برده ای و ما از همه کارهای تو خبر داریم و بالاخره زمینه چینی می کنند که حداقل چند سالی او را زندانی کنند.

آن تاجر گفته بود که من یک شاهی هم پول به ایشان نداده ام. پول بردم، بابت سهم امام هم بود امّا به شخص دیگری دادم و بعد رسید پول را از جیبش درآورده و به آنها ارائه داده بود که به کسی غیر از امام پرداخته است.(168)

خبرهای غیبی

نوه امام فرشته اعرابی گوید: شب قبل از عمل (جراحی) امام با پای خود به بیمارستان رفتند. زمانی که می رفتند به ما گفتند: من دارم برای عمل می روم، ولی دیگر برنمی گردم. وقتی می گفتیم: نه اینطور نیست، می فرمودند: شما مطلع نیستید!(169) امام در روزهای آخر زندگی خطاب به همسر خود فرمودند: خانم نصیحت می کنم که در مرگ من هیاهو نکنید.

خانم گفتند: این چه حرف هایی است که می زنید، آبگوشتتان را میل کنید، فردا عملتان می کنند و من خودم به زور به شما غذا می دهم.

امام فرمودند: نه آبگوشتم را نمی خورم. فردایی هم در کار نیست. موقع رفتن به بیمارستان که شد، امام همان طور که از سرازیری کوچه پایین می رفتند می گفتند: این سرازیری که من می روم دیگر بالا نمی آیم.(170)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه