خورشید شرق صفحه 69

صفحه 69

از این گفته، حاج شیخ و حضار و همبازیش خندیدند.(185)

چین نرو

دختر امام، خانم زهرا مصطفوی گوید: روزی در محضر امام این خبر را همین طور ضمن صحبت گفتم که می خواهم بروم چین، دعوت رسمی دارم از جمعیت زنان چین. ایشان چیزی نگفتند، فقط یک دفعه سرشان را بالا آوردند و گفتند: چین می خواهی بروی؟

خندیدم و گفتم: حالا تا ببینم. احساس کردم که؛ یعنی نه، ولی خوب، حرف نزدند. دفعه بعد که رفتم خدمتشان به من گفتند: پاشو بیا جلو، من رفتم جلو و در گوش من گفتند: «چین نرو.»

گفتم: چَشم. گذشت تا بار دیگر که رفتم خدمتشان گفتم: چطور در گوش من گفتید؟

گفتند: پس می خواستی به کف پایت بگویم؟!(186)

سفر سوریه

نوه امام، سید حسن آقا خمینی گوید: روزی که آقا مسیح (نوه امام و فرزند خانم مصطفوی) از جبهه برگشتند و به خدمت امام رسیده بود، امام خطاب به مسیح گفتند: تو شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد؟!(187)

خودکفایی

دختر امام، خانم فریده مصطفوی گوید: در جمع نشسته بودیم که یک مرتبه دیدم آقا به طرف آشپزخانه می روند. از ایشان سؤال کردیم کجا تشریف می برید؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه