مدایح و مراثی حضرت ابوالفضل علیه السلام در شعر فارسی صفحه 46

صفحه 46

گفتا هزار شکر که در دشت کارزار

کردم به راه عشق برادر نثار دست

در خیمه گاه از غم او عترت رسول

بر سر زدند با دلی از غم نگار دست

زینب چو دید دست برادر بریده گفت:

بادت بریده ای فلک کجمدار دست

کلثوم را عذار به رنگ بنفشه شد

از بس که زد به ماتم او بر عذار دست

«اختر» بنال از غم آن شاه و برمدار

از دامن محبت هشت و چهار دست

زبان حال سیدالشهداء در بالین حضرت ابوالفضل

همان، صفحه 522.

جدا چو حضرت عباس را شد از تن، دست

برید از همه عالم دل و به حق پیوست

میان سینه، دل غمگسار او شد شاد

به شکر آن که زقید بلای دنیارست

چو تیر خورد به چشمش ترش نکرد ابرو

زبس که بود زصهبای عشق یزدان مست

کشید آهی و گفت: ای برادر ادرکنی

بیا که کار من بیقرار رفت از دست

چو استغاثه ی او را شنید شاه شهید

زتاب آتش غم چون سپند از جا جست

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه