مدایح و مراثی حضرت ابوالفضل علیه السلام در شعر فارسی صفحه 47

صفحه 47

رسید چون که به بالین آن خجسته مآل

نماند طاقت استادنش به پای، نشست

سرش نهاد به زانو ز مهر و گفت: اکنون

مرا ز مرگ تو ای نور دیده پشت شکست

شدی شهید به راه خدای خویش، بلی

نرفته بود زیادت بلی زروز الست

یکی به حال تو زین قوم شوم رحم نکرد

مگر نبود در این قوم یک خدای پرست

جدا چو دست شد از پیکر تو، خیرنسا

به خلد سینه ی خود را به ناخن غم خست

تن تو می تپد اندر میان لجه ی خون

چو ماهیی که گرفتار گردد اندرشست

زپا فکند تو را این سپهر کج رفتار

که بود قدر بلندش به پیش قدر توپست

گشود بر رخ خود باب هفت دوزخ را

کسی که تنگ، کمر را برای قتل توبست

برای حضرت عباس «اختر طوسی»

خموش نیست زفریاد در جهان تا هست

در مدیحه و مرثیه آن سقای تشنه کامان

همان، صفحه 523.

هر عاشقی که در ره معشوق جان دهد

جان را نوید زندگی جاودان دهد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه