قیام مختار ثقفی (مختارنامه) صفحه 101

صفحه 101

1- اصل: علیهم

2- بر شهید کربلا هر کس که او گریان شود

در قیامت جای آن کس روضه رضوان شود

3- اصل: نهم

مجلس نهم

در یاد کردن طَارِق اَعمَش و عُمَیْر طَارِق و کشتن ایشان.

روایت کند ابو مِخْنَف لوط بن یحیی الاَزدی که چون طَارِق اَعمَش به مُبارَزَت بیرون آمد و مبارز خواست و گفت: «هیچ کس را نخواهم الا آن شقی، پسرِ زیاد ملعون را.» و آن حرامزاده سخت شجاع بود و پیاده کارزار بهتر کردی. پس چون پسرِ زیاد این سخن بشنید و غُلغُلَه و آشوب دید که در لشکر افتاد. عُبَِیدالله زیاد از آن خشم گرفت و طَارِق اَعمَش را می‌شناخت و مردانگی وی دیده بود و دانست که طَارِق اَعمَش ازو مردانه تر است.

ولیکن عیب داشت از بهر نام و ننگ، خواست که اسب را بیرون زند و با وی حرب کند. امیران عرب و عجم در پیش وی آمدند و عنان او بگرفتند و گفتند: «أَیُّهَا الْأَمِیر، تا ما ایستاده باشیم نگذاریم که تو به حرب روی.» پس امیری از میان ایشان در میدان آمد. نام وی ساهر بن فضیل بود. آن ملعون مردی بود که در همه شام و عراق وی را مثل نبود در شجاعت و شصت و پنج سال از عمر او گذشته بود و دشمن اهل بیت رسول بود. این ملعون با سِلاح تمام در میدان آمد و در گرد طَارِق اَعمَش بگشت و شعری بخواند در مدح یزید و معاویه و ایشان را بستود و اهل بیت را نقص کرد و در آخر شعر، نام خود بگفت. و گفت: «چون من کیست امروز به حسب و نسب و شجاعت.» و با یکدگر برآویختند و طعن و ضرب در یکدگر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه