- تاریخچه 1
- کارلوس کاستاندا 1
- بخش مقالات 3
- مراحل سیر و سلوک در عرفان کاستاندا 3
- گفتگوی پیش از مرگ با کاستاندا 24
- بر کرانه اوهام 28
- عرفانهای سرخ پوستی، عرفان طبیعت گرا 46
- عرفان سرخ پوستی 55
- شمنیسم 121
- درباره کارلوس کاستاندا و آثار ش 129
- تأملی در عرفان سرخپوستی 132
- آتش درون کاستاندا 136
- بخش نقدها 146
- نقدی بر عرفان سرخپوستی 147
- آموزههای کاستاندا 157
- بخش آموزهها 157
نقدی بر عرفان سرخپوستی
عدم اعتقاد به معاد عرفان سرخپوستی از نوع عرفانهای طبیعت گرا است؛ به این معنا که متعلق شهود در آن، وحدت روح با طبیعت و فنای نهایی سالک در نیروی طبیعت است.
طبیعت گرایی از آن جا آغاز شد که انسان دعوت انبیا را فراموش و به اندیشه منهای وحی و این جهانی خود تکیه کرد و کوشید تا نیاز خود را با پرستش طبیعت، ارضا کند؛ از این رو چون ارتزاق، نعمت و نیز بلا و محنت زندگی خویش را در طبیعت دید، ایمان آورد و پنداشت که طبیعت دارای نیرویی برتر، ناشناخته، رمزآلود و مستقل است که میتوان با آن، معنویت گرایی و خداخواهی فطری را پاسخ گفت. در واقع عرفان طبیعت گرا یعنی عرفان و شناخت قدرت و اسرار طبیعت که با سپردن خود به آن یا فانی شدن در آن میتوان از آن نیروها، برخوردار شد.
اعتقاد به خدایان، پرستش ارواح نیاکان، مناسکی در مددجویی از نیروهای طبیعی، عقیده به مانا (اشیایی که منبع نیرو هستند) از اصول عقاید آنها است.
فانی شدن در طبیعت، بر اساس اندیشه تناسخ است که در آن انسان بعد از مرگ دوباره در غالب موجودی دیگر به دنیا بر میگردد. بنا بر این یک سرخپوست نمیتواند خود را از سایر موجودات برتر بداند، (در ادامه به نقد این تفکر خواهیم پرداخت) در این اندیشه تمام اشیاء بر مبنای طبیعت خود سنجیده میشوند؛ و طبیعت انسان نمیتواند برتر از طبیعت یک موجود دیگر باشد.
در این عرفان حرکت سالک، بر مبنای هدفیست که منتج به معاد نمیشود و معاد باوری در این عرفان جایگاهی ندارد و اساساً بر مبنای هدفی مشخص حرکت نمیکند.
دون خوان در آموزشهای خود به کاستاندا چنین میگوید:
این طور فکر کن که آنچه تو به مرور زمان میآموزی، ساحری نیست. بیشتر میآموزی که انرژی ذخیره کنی و این انرژی تو را قادر خواهد ساخت تا با چند میدان انرژی که اکنون در دسترس تو نیست سر و کار داشته باشی. در واقع این کار ساحریست [1] دون خوان هدف طریقت خود را رسیدن به میدانهای انرژی میداند. این میدانهای انرژی او را قادر خواهد ساخت تا بر نیروی طبیعت غلبه کند و آن را به خدمت خود در آورد. سؤال این است، حال که بر نیوری طبیعت غلبه شد مرحله بعدی در سلوک چیست؟
اگر گفته شود مرحله بعدی در کار نیست و هدف تسلط بر طبیعت است، باید گفت تحمل این همه سختی و رنج و سالها تلاش برای رسیدن به فنون عملگی چندان عاقلانه به نظر نمیرسد بلکه باید به دنبال هدفی والاتر بود و اگر این هدف مشخص نباشد این اندیشه در نهایت به پوچی خواهد گرایید. اعتقاد به معاد یکی از اصول و پایههای دین اسلام است و انکار لقاء اللَّه و فراموشی روز حساب و دلبستگی به زندگی دنیا اساس انکار دین میباشد.
«إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاء َنا وَ رَضُوا بِالْحَیاة ِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها …» [2].