خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهائیگری صفحه 1

صفحه 1

مقدمه مهناز رئوفي

زماني كه هنوز بهائي سر سختي بودم يك روز هنگام بازگشت از مدرسه و طبق عادتي كه داشتم در بين كتابهايي كه يك كتاب فروش دوره گرد روي زمين چيده بود جستجو كردم به طور اتفاقي كتابي توجهم را به خود جلب كرد با اشتياق تمام آن كتاب را خريده و با ذوق و علاقه به خانه بردم كه آن را مطالعه كنم كنجكاويم باعث شد قبل از رسيدن به خانه صفحات اول كتاب را مرور كنم راستش تا آن روز كتابي بر عليه بهائيت نديده بودم و به همين دليل برايم خيلي جالب بود دوست داشتم بدانم كساني كه از بهائيت خارج مي شوند چه دلايلي دارند و البته طبق آموزه هاي بي پايه و اساس تشكيلات بهائيت كنجكاو بودم كه بدانم عاقبت چگونه به خاك سياه نشسته اند. چون تشكيلات حاكم بر بهائيت به وابستگان خود القاء كرده است هر كس كه از بهائيت خارج شود عجيب ترين بلاهاي الهي بر او نازل و به بدترين وجه مجازات مي شود. و از شدت غروري كه موروث بهائيت بود كه همه بهائيان نيز به آن دچارند فكر مي كردم حقيقتي كه بتواند بطالت بهائيت را ثابت كند وجود ندارد. با اين حال مشتاق بودم ببينم آن كتاب چه حرفي براي گفتن دارد. وقتي به خانه رسيدم، مثل هميشه پر از افراد تشكيلاتي و شلوغ بود. با هيجان به كساني كه آنجا بودند گفتم كتابي خريدم كه خيلي جالب است و كتاب را نشان دادم يكي از حاضرين كه بيشتر اوقات ناظم جلسات بود برآشفت و گفت: خريدن اين كتابها حرام است چرا اين كتاب را خريدي؟ گفتم نمي دانستم مگر چه اشكالي دارد گفت:هر چه خريد اين كتابها بيشتر باشد چاپ و نشر آنها بيشتر خواهد شد. ما بايد از چاپ اين گونه كتابها كه همه ي آنها دروغ است جلوگيري كنيم. گفتم من اشتباه كردم بعد از اين ديگر نمي خرم اما حالا كه خريده ام آن را مطالعه مي كنم تا ببينم چه دروغهايي نسبت به آئين ما نوشته اند. گفت: مطالعة آنها هم حرام است. گفتم چرا؟ مگرما تحري حقيقت نداريم؟ گفت ما اگر بخواهيم تحري حقيقت كنيم بايد برويم دربارة ساير آئينهاي موجود تحقيق كنيم نه اينكه دروغهاي دشمنان را بخوانيم، گفتم اما مثل اينكه اين شخص قبلاً بهائي بوده بعد مسلمان شده مي خواهم بدانم چرا مسلمان شده است؟گفت: اين شخص تطميع شد و به اميد رسيدن به مطامع دنيوي به بهائيت خيانت كرد گفتم شما كه فرموديد خواندن اين كتابها حرام است اما معلوم شد خودتان اين كتاب را خوانده ايد و اين شخص را مي شناسيد گفت ما مي خوانيم كه بدانيم درباره ي ما چه مي گويند؟ تا جوابشان را بدهيم با خود گفتم اگر حرام باشد اول بايد براي بزرگانمان حرام باشد. چرا چيزهايي كه بر ما حرام است بر آنان حرام نيست اما بعد براي قانع كردن خودم گفتم اعضاي محفل اجازه دارند مطالبي را از ما پنهان كنند و هيچ كس حق ندارد مسائلي را كه بين اعضاي محفل رد و بدل مي شود بشنود شايد اين مسئله هم همان حكم را دارد گرچه آن فرد عضو محفل نبود به هر حال بي تعارف كتاب را از من گرفت و با خود برد و من حتي به اندازة پولي كه داده بودم مطلبي عايدم نشد. اما در حسرت خواندن آن كتاب ماندم نام آن كتاب خاطرات زندگي صبحي و تاريخ: بابيگري و بهائيگري به قلم: فضل الله مهتدي صبحي بود. زماني كه متحول شده بودم و به خودم اجازه ميدادم كه عاقلانه در باره هر آئيني تحقيق كنم وكمتر تحت تاثير القائات بي جاي تشكيلات باشم براي بار دوم بااين كتاب مواجه شدم واينبار ديگر سادگي نكردم وقبل از با خبر كردن تشكيلات آن را مطالعه كردم واقعا انتظار خواندن كتابي با چنين محتواي شيرين وجذاب ودلنشين را نداشتم وفكر ميكردم فردي كه خصومتي شخصي با بهائيان داشته مطالبي بي پايه واساس نسبت به بهائيان نوشته وبه چاپ رسانده اما با مندرجاتي روبرو شدم كه مرا منقلب وحيران كرد آنچنان تحت تاثير واقع شدم كه ساعتها وحتي روزها وشبهاي زيادي متحير ومبهوت به مكتبي ميانديشيدم كه توانسته روح وروان ما را اين چنين قبضه كند وما را آنچنان كه بهاء خطاب مي كند به گوسفنداني بي فكر تبديل نمايد. باورم نمي شد از گوشه وكنار جسته و گريخته شنيده بودم كه فردي كه دست راست عبدالبها، بوده برگشته و طرد روحاني شده اما آنقدر اورا به رگبار ناسزا و تهمت ناروا مي بستند كه هيچ اشتياقي به شناختن وي نداشتم بعد از خواندن كتاب صبحي متوجه شدم كه آن شخص كه دست راست عبدالبها بوده كسي نيست جز فضل الله صبحي مهتدي،بزركواري با وجداني بيدار و عاشق پروردگار، سالها قبل از پيروزي انقلاب به دامن اسلام بازگشته و به نوشتن خاطرات خويش مبادرت ورزيده. نه جناحي او را تطميع كرده ونه هيچ انگيزه دنيوي اورا به اين سو سوق داده تنها سود دنيوي كه عايد او ميشده نقل قول از خود ايشان اين بوده «كه مسلمانان مرا بشناسند واز آزار و اذيت بهائيان در امانم بدارند» او نه تنها وابستةاين دنيا نبوده بلكه به حدي خداترس و با وجدان بوده كه حتي در بعضي از قسمتهاي كتابش مطالبي را به خاطر حفظ آبروي ديگران به اتمام نرسانده. او در نهايت ادب و وقار به تحرير كتابي پرداخته كه ارمغاني جز رسوائي و افشاي حقايقي اجتناب ناپذير براي مكتب پوشالي بهائيت نداشته بلكه هر آنچه خدمت بي شائبه به بهائيت كرده جبران شده. [ صفحه 15]

مقدمه سيد هادي خسروشاهي

در سال 1340 (چهل و پنج سال پيش)، روزي در منزل استاد سيد محمد محيط طباطبايي (ره) صحبت از بهايي گري و تاريخ آن به عمل آمد... استاد ضمن بيان شرحي مبسوط، اشاره كرد كه «صبحي مهتدي» چون 12 سال «كاتب وحي!!» و در كنار «عبدالبهاء» بوده، اطلاعات وسيع و تاريخي خوبي دارد و كتابي هم تحت عنوان: «كتاب صبحي» در سال 1312 منتشر ساخته و اسرار اين فرقه و رهبري آن را، فاش ساخته است... ... من از اين كتاب كه شش سال قبل از تولد اينجانب چاپ شده بود، نسخه اي داشتم كه اهدايي مرحوم محمد علي آميغي «توتونچي» از دوستان تبريزي ام بود و در آن ضمن تشريح تاريخ و اهداف باب و بهاء، مطالبي نقل شده بود كه اگر كسي غير از «صبحي» آنها را نقل مي كرد، شايد باور كردنش آسان نبود!... به استاد محيط گفتم: اگر «صبحي مهتدي» اجازه دهد، من آن كتاب را كه ديگر نسخه اي از آن در دسترس نيست، تجديد چاپ مي كنم، ولي چون آشنايي با نامبرده ندارم، شايد پيشنهاد مرا نپذيرد؟ و اگر شما تماسي بگيريد بي مناسبت نخواهد بود... استاد محيط تلفني با «صبحي» تماس گرفت و موضوع را مطرح ساخت و او با اين [ صفحه 16] امر موافقت نمود... سپس استاد تلفن را به من داد و با مرحوم «صبحي»، «معارفه تلفني» به عمل آمد و او موافقت خود را با چاپ و نشر كتاب، به اينجانب نيز اعلام نمود... ... مدت ها گذشت و صبحي به رحمت خدا پيوست... و من در تابستان 1343 كه در تبريز بودم، به مرحوم «ابراهيم جسيم» مدير كتابفروشي «سروش» پيشنهاد كردم كه كتاب صبحي را چاپ كند [1] و او هم پذيرفت و كتاب در چاپخانه «علميه» به مديريت مرحوم ظفرنيا، كه همسايه ما، در خيابان تربيت تبريز بود، در قطع رقعي و 228 صفحه، با مقدمه اي از اينجانب، چاپ و منتشر گرديد و مورد استقبال عموم قرار گرفت و يك سال بعد تجديد چاپ شد... چاپ هاي سوم و چهارم كتاب، در قطع جيبي، در سال 1351 در قم منتشر شد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي، به علت عدم فعاليت فرقه مزبور در ايران، ضرورتي بر تجديد چاپ ديده نشد!... تا آنكه در اين اواخر، در تلويزيون هاي ماهوارئي لوس آنجلس، ديدم كه برنامه هايي تحت عنوان «دين بهايي»!، توسط عناصري كه به فارسي صحبت مي كردند!، در تبليغ افكار اين فرقه پخش مي گردد. و از سوي ديگر طبق اطلاعات به دست آمده، فعاليت زيرزميني اين فرقه در «ايران» هم از نو آغاز شده و در جمهوري «آذربايجان» نيز به فعاليت علني پرداخته و در «عراق» پس از اشغال توسط آمريكايي ها، كتابهاي بهايي گري توزيع مي شود و در «مصر» هم، عليرغم مخالفت الازهر، دادگاهي به آزادي تبليغ بهايي گري رأي داده است - البته در مصر هنوز تبليغ تشيع ممنوع است!- و در جاهاي ديگر نيز، اين فرقه به فعاليت هاي گسترده اي مشغول شده است كه بي ترديد در راستاي اهداف اسلام زدايي طرح آمريكاست، و [ صفحه 17] روي همين اصل به فكرم آمد كتاب صبحي همراه كتاب «پيام پدر» كه در واقع مكمل كتاب اول است - يكجا منتشر گردد... و خوشبختانه مديريت محترم «مركز اسناد انقلاب اسلامي» هم پيشنهاد اينجانب را بر چاپ جديد آن تحت عنوان كلي: «خاطرات صبحي» پذيرفت و اينك هر دو كتاب به عنوان نخستين چاپ مجموعه ي كامل با همان مقدمه سال 1343- و مقدمه مشروح ديگري در بازخواني هر دو كتاب، در اختيار عموم قرار مي گيرد... به اميد آنكه اهل خرد با مطالعه ي آن، پي به ماهيت اين فرقه ببرند و بدانند كه چرا غرب استعمارگر و در رأس آنها آمريكا، به نشر افكار بهائي گري در بلاد اسلامي علاقه مندند؟ و از هيچگونه كمكي، در اين زمينه دريغ ندارند و بي ترديد بخشي از مبلغ 70 ميليون دلاري «سيا»، مصوبه ي كنگره ي آمريكا براي اسلام زدايي و تضعيف نظام اسلامي ايران هم در اين رابطه هزينه مي شود. به اميد آنكه اهل تاريخ و هواداران حقيقت اين كتب را به زبان هاي ديگر نيز ترجمه كنند تا استفاده آن عمومي تر گردد! 1384 تهران سيد هادي خسروشاهي

و حال ببينيم صبحي كيست؟

فضل الله صبحي مهتدي يكي از بانفوذترين مبلغان بهائي بود كه در طي سالهاي متمادي وطولاني در فرقه بهائي مشغول به خدمت بوده، اومسافرتهاي زيادي رفته واز شخص عبدالبهاء تشويقنامه ها والواح زيادي دريافت نموده. او كسي بود كه در جوار عبدالبهاء به كتابت آنچه عبدالبهاء امر مي كرد مشغول بود ويكي از مورد اعتمادترين وبهترين ياران عبدالبهاءبه قول خود او بوده است بهائيان او را كاتب وحي مي ناميدند ودر نزد عموم بهائيان بي اندازه ارج وقرب داشت وهمه به مقام ومنصب وي غبطه ميخوردند. او تمام مطالب محرمانه اي را كه عبدالبهاء براي اشخاص مي خواسته بنويسد از زبان خود اومي شنيده مي نوشته وعلاوه بر اينها به تمام خصوصيات اخلاقي ومسائل شخصي عبدالبهاء آگاه شده وبه ضعفهاي آشكاروپنهان اووساير اعضاءخانواده وي بالاخص شوقي افندي كه بعد از عبدالبهاءزمام امور را به دست گرفته وجانشين او شد اطلاع كامل يافت شوقي افندي نوه دختري عبدالبهاء كه(استغفرالله)بهائيان اورا نيز همچون عبدالبهاءدر حد ائمه اطهار عليه السلام وبرتر وبالاتر مي پندارند واورا معصوم ومصون از خطا مي دانند،اوكسي است كه صبحي در باره اش مسائل غير اخلاقي وزشتي بيان مي كند كه در مقدمه كتابش نيز به آن اشاره شده است. براي صبحي از طرف عبد البهاء الواحي صادر شده كه بد نيست قبل از مطالعه كتاب مروري بر آنها داشته باشيم. صبحي در صفحه 224 كتابش كه بعد از اين مقدمه مفصلاً و مشروحاً كل مطالب آن از ديد خوانندگان خواهد گذشت نوشته است: و اما من در مقابل بيش از پيش بر راستي و درستي در كار و رعايت ميل و خاطر او «عبد البهاء» افزودم و امور مرجوعه را چنان بخوبي انجام دادم كه مكرر لسانن و قلباً اظهار خوشنودي كرد. از آن جمله در لوحي خطاب به ابوي اين بنده كرده مي گويد «اي بنده بهاء سليلجليل به فوز عظيم رسيد و به موهبت كبري نائل شد. عاكف كوي دوست گشت و مستفيظ از خوي او گرديد در اينم انجمن حاظر گشت و به صوت حسن ترتيل آيات نمود هر شب جمع را مستغرق بحر منجات كرد و به آهنگ شور و شهناز به راز و نياز آورد. شكر كن خدا را كه چنين پسر روح پروري به تو داد و هم در لوح ديگر گويد «جناب صبحي به خدمات مرجوعه مشغول و هذا من فضل ربنا الرحمن الرحيم» و نيز در جاي ديگر گويد «جناب صبحي در حضور است و شب روز مشغول، شكر كن خدا را به چنين موهبتي موفق شده است» و نيز گويد جناب صبحي هر صبا صبوحي زند و به خدمت پردازد و در حق آن خاندان عون و عنايت طلبد. و امثال اين الواح در مدح صبحي از طرف عبد البهاء زياد صادر شده است سوال اين است بهائيان عبد البهاء را مصون از هر خطا مي دانند و او را صاحب كرامات و الهامات غيبيه مي شمارد آيا از خود نمي پرسند عبد البهاء چگونه كسي را كه بعد از مدتي از آنها جدا شده و عليه آنها كتابها خواهد نوشت و افراد زيادي را با آثار ماندني خويش هدايت خواهد نمود و ممكن است براي اداي مطلب و اثبات حقيقت سخنانش به مدارك و اسنادي متوسل شده و حيثيت خانوادگي و اجتماعي اين مدعيان را بر باد دهد؟!!! آنچنان كه او را مورد محبت قرار داده و به عنوان كاتب سايه به سايه مي پذيرد. بايد گفت عبد البهاء ملهم به الهامات غيبيه نبوده بلكه آنقدر از لحاظ روانشناسي و انسان شناسي هم ضعيف بوده كه نمي توانسته او را با بسياري از مسائل محرمانه درون تشكيلاتي و خانوادگي آگاهي نبخشد. مطالبي كه صبحي در كتابهايش آورده كاملاً بدون غرض شخصي و بسيار خواندني و جذاب است. بعد از مطالعه ي اين كتاب سئوالات زيادي در ذهن هر خواننده ايجاد مي شود. او كه مبلغ بزرگ اين فرقه بوده به گونه اي از بهائيت بر مي گردد و به اسلام مي گرود كه با استدلالات بسيار ساده اما عميق به اثبات حقانيت اسلام و بطالت بهائيت پرداخته و هر خواننده با بصيرت و غير متعصبي را مقر و معترف به حقيقت كلام مي كند و چه زيبا مي گويد اگر بهائياي شعار سر دادند كه تحري حقيقت كنيد و بدون غرض و تعصب تحقيق كنيد چرا كساني را كه تحري حقيقت مي كنند و بدون تعصب به حقيقت كه بطلان بهائيت است پي مي برند، ترد كرده و حتي از مراوده با خانواده محروم مي كنند. اگر اين فرقه ادعا مي كند كه دين آزاد است بگزارد كه افرادش بدون ترس و اجبار به هر راهي كه معتقدند پاي بند باشند كتابهاي صبحي را بدون غرض و تعصب مطالعه كنيد تا و را و از حقيقس كه برايتان مكشوف مي شود بهائيت را بشناسيد و اگر از فريب خوردگانيد به حقيقت نائل آمده رستگار شويد. [ صفحه 19]

درباره صبحي و كتاب او

اشاره

فضل الله صبحي مهتدي فرزند محمد حسين مهتدي از بهائيان معروف «كاشان» بود.... زندگي صبحي بسيار پر ماجرا و مملو از فراز و نشيبهاي عجيبي است. او شرح زندگي خود را در «كتاب صبحي» همين كتاب و پيام پدر به تفضيل نوشته است و چنان كه خود شرح مي دهد ساليان درازي در: قفقاز، عشق آباد، بخارا، سمرقند، تاشكند ومرو گذرانده و سپس به ايران آمده و در ايران هم تقريبا به اغلب اغلب نقاط سفر كرده و در همه جا به عنوان مبلغ با هوش بهائيان، بشمار رفته است. صبحي پس از خاتمه جنگ جهاني اول، براي زيارت «عبد البها» از راه باد كوبه و استامبول وبيروت به حيفا رفت و در آنجا مقرب درگاه شد و سالها كاتب عبد البها گرديد. وي پس ازسالها، بنا به عللي كه در اين كتاب و «پيام پدر» شرح داده، از اين دار و دسته ي سياسي وابسته به استعمار بين المللي، كناره گرفت و در عسرت مادي فراواني بسر برد تا آنكه سر انجام به عنوان -آموزگار استخدام شد...و بعدها در اداره ي انتشارات و راديو، برنامه ي كودكان را تنظيم مي كرد و براي «بچه ها»قصه هاي شيريني مي گفت كه مورد توجه همگان بود. صبحي در جمع آوري قصه ها و آداب و رسوم ايراني زحماتي كشيد و به همين جهت به عضويت «انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني» انتخاب شد. صبحي خط بسيار خوش و زيبائي داشت. او نخست بهائي قرصي بود ولي بعدها، بر خلاف داعيه دشمنانش كه مي گفتند مسيحي شده مرد مسلمان و عارف مسلكي شد و در خدمت به افراد بينوا مشهور بود. [ صفحه 20] از صبحي آثار وتاليفات زيادي باقي مانده كه از آن جمله است: كتاب صبحي(1312-1342)، افسانه ها (در دو جلد 1324 و 1325)، داستانهاي ملل (1327)، حاج ملا زلفعلي (1326)، افسانه هاي كهن (دو جلد 1328و1331)،دژهوش ربا (1330)، داستانهاي ديوان بلخ (1331) افسانه هاي باستاني ايران و مجار (1332)،افسانه هاي بوعلي سينا (1333)، پيام پدر(1335)، عمو نوروز(1339). بعضي ازتاليفات او چند بار چاپ شده است و بعضي هم به زبانهاي خارجي از جمله:آلماني، چكي وروسي ترجمه شده است. [2] . صبحي در آبانماه 1341شمسي در تهران درگذشت و تشييع جنازه ي مفصلي از او به عمل آمد: از سنا تاريخ پرسيدم نوشت در صباحي عمر صبحي شد به شام [3] . [ صفحه 21] من در كتاب پر ارج (پيام پدر) كه بارها در 268صفحه از طرف موسسه مطبوعاتي (امير كبير) منتشر شده در چهارده مورد [4] اسم (كتاب صبحي)را خوانده بودم كه صبحي مطلبي را به آن حواله داده بود ولي اين كتاب چون قبل از تاريخ تولد ما چاپ شده بود ونسخ آن ناياب بود،به دست نيامد... صبحي در (پيام پدر) مي نويسد: «بيست سال پيش من دفتري بنام كتاب صبحي نوشتم و چاپ و پخش كردم» [5] باز درهمان كتاب مي نويسد: «از گزند بهائيها در زنهار نيستم.هر جا پامي نهادم و آنها در مي يافتند،مي رفتند وبد گويي مي كردند ودروغها مي گفتند.بناچار كتاب صبحي را چاپ و پخش كردم تا مردم مرا بشناسند ونگهباني ام كنند در سال 1321 كارمند فرهنگ شدم،چون بهاييان اين سرگرمي مرا در فرهنگ ديدند، باز به جنب و جوش افتادند ولي كتاب صبحي به فريادم رسيد» [6] . صبحي در پيام پدر مينويسد:من اين كتاب را براي ان نوشتم:تا آنهايي كه از نيرنگ وافسون اين دسته آگاهي ندارند،بدانند كه در اين روزكار چگونه مردمي ناجوانمرد پيدا شده كه براي برهم زدن آسايش مردمان وفريب ساده دلان،آييني ساخته وسخناني دوپهلو پرداخته ودر ميان مردم هياهويي انداخته اند... نسخه هاي كتاب صبحي كه بسال 1312شمسي در مطبعه ي دانش چاپ شده بود، در طول 42 سالي كه از تاريخ طبع آن مي گذشت، [7] ناياب گشته بود، ولي بفكر من آمد كه اگر نسخه اي از آن به دست آيد، براي آگاهي نسل جوان از دسيسه هاي شيادان،تجديد چاپ آن ضروري خواهد بود. [ صفحه 22] ... تا آنكه در رجب ماه 1380هـ اين كتاب بوسيله يكي از دوستان ارجمند و محترم آقاي آميغي [8] در تهران به دست من رسيد و در واقع گامي بزرگ بسوي اين آرزو كه يافتن و نشر آن كتاب بود برداشتم!.. واكنون بياري خدا و به همت ناشر محترم اين آرزو به مرحله ي عمل رسيد. ما در اين كتاب هيچ گونه دخل و تصرفي نكرده ايم، و بااين كه با بعضي از جملات آن دربعضي از موارد موافق نبوديم، ولي براي حفظ امانت و براي رعايت قاعده لازم الا طاعه! عدم تغيير مطالب مولف يا نويسنده اي، كوچكترين حك و اصلاحي در آن بعمل نياورده ايم و متن كامل كتاب را تقديم دوستان ارجمند مي كنيم و عكسهاي آخر كتاب را هم از روي عكسهاي چاپ اول كليشه كرديم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه