سفیر سعادت صفحه 55

صفحه 55

دستور داد سربازان به بام مسجد بروند و ببینند در مسجد چه خبر است. تعدادی سرباز بالای مسجد رفتند و چند دسته‌های نی را آتش زده و در صحن مسجد انداختند.

تعدادی دیگر، چراغ‌هایی را سر طناب بسته و آنها را آرام آرام از سقف داخل مسجد نمودند تا اگر یاران مسلم علیه السلام در تاریکی‌های زوایای مسجد پنهان شده‌اند، دیده شوند. آنان هیچ کس را در مسجد نیافتند. به عبیداللَّه اطلاع دادند که هیچ کس در مسجد نیست. او تصمیم گرفت به مسجد برود و دوباره نماز مغرب و عشا را برپا دارد و تیر خلاص را بزند. وی را از درب سدّه که اختفا و امنیت بیش‌تری داشت وارد مسجد کردند. او دستور داد در شهر جار بزنند:

همگان بایستی نماز مغرب و عشای امشب را در مسجد بخوانند و هر کس نیاید، خونش بر گردن خودش است.

مردم که تازه به خانه‌های خود رفته بودند، شتاب‌زده تجهیزات نظامی خود را باز کرده و زره‌ها را از تن بیرون آوردند و عبا بر دوش گرفته و برای اقامه نماز به مسجد آمدند. جمعیت زیادی در مسجد جمع شد. پس از نماز، عبیداللَّه بر منبر نشست و سخن را با ناسزا به مسلم بن‌عقیل علیه السلام آغاز کرد.

او گفت: «ای مردم! دیدید که پسر نادان و بی‌خرد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه