خاطرات زندگی یا سرگذشت تلخ و شیرین من صفحه 137

صفحه 137

حافظی نشسته اند و صدای چاوش ها از هر طرف، به گوش می آید و دلها را می نوازد.

مادرم آمد و گفت: دائیت گلایه می کند که حاجی محمد اقلًا این دو قدم را نمی آید با من خداحافظی کند و بدرقه ام نماید، گفتم: مادر! دائی حق دارد اما به خدا طاقت نمی آورم این ظلم را تحمل نمایم که، مرا به خاطر کسی حذف و خود اورا به جای من انتخاب کنند، ولی باز به خاطر مادر خواستم بلند شوم بروم، ولی دیدم زانوهایم یارائی نمی کند آخر تا دیروز یکی از اینها من بودم، چرا توفیق از من سلب شده و دیگر قسمت نمی شود!!.

خاطرات سال 1362

ادامه جنگ خانمانسوز و شهدای بیمشمار جنگ، و من روزها در پاساژ پیرانی، مشغول کار و شبها در منازل دوستان، به نوبت، مشغول گفتن درس تفسیر قرآن مجید هستم و روزها و شب ها می گذرد و سال دیگر می آید.

خاطرات سال 1363

ادامه جنگ خانمانسوز و شهدای بیمشمار جنگ

خاطرات سال 1364

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه