حضرت ابوطالب علیه السلام پدر ولایت صفحه 1

صفحه 1

مدافع راستین رسالت وامامت

حضرت ابوطالب وپیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)

اقراربه نبوت پیامبرپیشاز تولد حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)

-1

-هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 20 ساله بود که ابو طالب علیه السلام فرمود: «وَلَقَدْ أَنْبَأَنِی أبِی: عَبْدُ الْمُطَلِّبُ بِاَنَّهُ النَّبِیُّ الْمَبْعُوثُ، وَاَمَرَنِی اَنْ اَسْتُرَ ذَلِکَ لِئَلاَّ یَغْرِیَ بِهِ الاْعْدَاءُ؛ پدرم عبد المطلب به من خبر داده بود که او همان پیامبری است که مبعوث خواهد شد، و به من امر فرمود که آن را پوشیده بدارم تا به این سبب، دشمنان، علیه او شورش نکنند.»

(2)

-حضرت ابو طالب در فرازی از خطبه عقد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با خدیجه کبرا علیهاالسلام فرمود: «وَهُوَ وَاللَّهِ بَعْدَ هَذَا لَهُ نَبَأٌ عَظِیمٌ وَخَطَرٌ جَلِیلٌ؛ به خدا سوگند بعد از این برای او [برادرزاده من]، خبر بزرگ و جایگاه بسیار رفیعی هست.»

(3)

-حضرت ابو طالب فصل مفصّلی در مدح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سخن گفته، در پایان می افزاید: «وَلَقَدْ کَانَ اَبِی یَقْرَأُ الْکُتُبَ جَمِیعا، وَلَقَدْ قَالَ: اِنَّ مِنْ صُلْبِی لَنَبِیّا وَلَوَدَدْتُ اَنِّی اَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ فَآمَنْتُ بِهِ، فَمَنْ اَدْرَکَهُ مِنْ وُلْدِی فَلْیُؤْمِنْ بِهِ؛ پدرم (عبد المطلب) همه کتابها[ی آسمانی[ را می خواند و می گفت که پیامبری از صلب من خواهد بود. چقدر مشتاقم که زمان او را درک کنم، پس به او ایمان آورم، هر کس از فرزندانم او را درک کند، حتما به او ایمان بیاورد.»

بحار الأنوار، ج 35، ص: 148

(حمایت از پیامبر)

از اصبغ بن نباته آورده اند که شنیدم امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می گفت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به گروهی از قریش بگذشت که کشتارهائی از شتر یا گوسفند کرده بودند که آن را فهیره می نامیدند و بخاطر بتان آن ها را سر می بریدند پس چون او به ایشان رسید سلام نکرده بگذشت تا نزدیک دار الندوه شد و ایشان گفتند یتیم عبد اللّه بر ما بگذشت و سلام نکرد کدام یک از شما می رود که نمازش را بر او تباه سازد عبد اللّه بن زبعری سهمی گفت من چنین خواهم کرد پس خون و پلیدی شکمبه ها را برگرفت تا به نزدیک پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید که آن هنگام در سجده بود پس جامه و هیکل او را با آن ها پر کرد و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برگشت تا نزد عمویش ابوطالب شد و گفت عمو! من کیستم گفت برای چه برادر زاده من؟ او داستان را برایش باز گفت وی پرسید کجا ایشان را رها کردی گفت در ابطح پس میان دودمانش آواز داد ای خاندان عبد المطلب! ای هاشمیان! ای عبد منافیان! پس از هر سوئی لبیک گویان روی به او نهادند و او پرسید شما چند تن هستید گفتند ما چهل تنیم گفت سلاح خویش بر گیرید پس سلاح بر گرفتند و او ایشان را راه انداخت تا رسیدند به آن گروه چون ایشان او را دیدند خواستند پراکنده شوند ولی او گفت بخدای این ساختمان هر کس از شما که برخیزد با شمشیر او را خواهم زد سپس به سراغ سنگی ستبر که در ابطح بود رفت و سه ضربه بر آن زد و آن را سه قطعه کرد و سپس گفت محمد از من پرسیدی که تو کیستی؟ سپس با انگشتش پیامبر را نشان داد و این سروده ها را خواند:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه