در شعاع جانان صفحه 409

صفحه 409

پنجاه متری همین صحنه درگیری بودند... .

فریاد «الله اکبر»،«خمینی رهبر»،«ابطحی سیّد و سرور»،«مرگ بر شاه...» در فضا پیچید.

تیر هوایی غوغا میکرد. صدای الله اکبر و صفیر گلوله در این شب پرحادثه در هم پیچیده بود. مردم را با قنداق تفنگ و باتوم میزدند... .

مرحوم علامه با شنیدن این وضعیّت از منزل بیرون آمدند و در میان جمعیّت با صدای غرّای همیشگی فرمودند: «ابطحی منم، این مردم ابطحی نیستند. ای یزیدیها مردم را نزنید...»؛ امّا مردم بیش از این اجازه ندادند که مرحوم علامه در بین آنها بماند، چرا که خطر شلیک گلوله و ترور و شهادت ایشان جدی بود و مردم همه یک صدا فریاد میزدند: «درود بر خمینی»، «سلام بر ابطحی»، «مرگ بر پهلوی»،«ما همه خمینی هستیم»، «ما همه ابطحی هستیم»، و این قسمت در حقیقت پاسخی بود به مرحوم علامه که فرمودند: ابطحی منم و من یک نفرم نه همه ی مردم، که به خاطر یک نفر همه را میزنید؛ و مردم، به ساواکیها فهماندند که یعنی سیّد و سرور و آقای ما تنها نیست، او همه چیز ماست و وجود ما همه لبریز از عشق او، ما یک واحدهایم.

ضرب و شتم آیت الله سید محمّد رضا موحد ابطحی توسط ساواک

... درگیری ادامه داشت. مردم با دیدن این وضعیّت به چوب و سنگ و سلاح سرد مسلح شدند و به جان نیروهای امنیتی و ژاندارمری افتادند و آنها هم مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. اوضاع وخیم شد و مزدوران حکومت خشمگین از اوضاع پیش آمده به مردم داخل کوچهی حصار حملهور شدند، گویا متوجه شده بودند که حضرت آیت الله حاج سید محمّد رضا موحد ابطحی دامت برکاته در میان این جمعیّت است و اطلاعشان نیز درست بود به وسط جمعیّت رسیدند، و برادر مرحوم علامه را مشاهده کردند.

نیروهای ساواک به ایشان حمله برده و عبا از دوش و عمامه از سر  مبارک

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه