در شعاع جانان صفحه 470

صفحه 470

«چرا به خانهی پدرتان نرفتید!؟»، ایشان در پاسخ میگویند: ترسیدم که مزاحم ایشان بشوم، و در آن وقتِ شب، ایشان بیدار شوند، و برای ایشان ناراحتی ایجاد شود.گویندهی سخن میگوید:« حاج آقا تنها نبودند، آقا اباالفضل علیه السلام آنجا بودند و دیگران هم بودند، خانهی پدر شما برای شما مقدم میباشد».

مرحوم علامه بعد از اذان صبح، در اولین فرصت، خود را به منزل پدر رسانیده و انجام وظیفه نمودند.(1)

اطلاع از زمان ارتحال پدر

آیت الله حاج میرسید حجت موحد ابطحی دام عزه برادر مرحوم علامه، نقل میکنند: روز دوشنبه، پنجم جمادی الثانیه 1413 قمری، حال مزاجیِ پدرمان بسیار دگرگون و پریشان گردید.(2) با قم تماس گرفتم و به اخوی بزرگوارمان، آیت الله العظمی آقای حاج سید محمّد باقر موحد ابطحی گفتم: حال پدرمان خوب نیست، به نظر میرسد حرکت کنید به سوی اصفهان.

پس از گذشت نیم ساعت، مجدداً تلفن کردم که حرکت کردید؟ گفتند: ان شاءالله حرکت میکنیم.!

و برای سوّمین بار با فاصلهی کمی تلفن کردم، که از حرکتشان مطلع شوم. متوجه شدم که هنوز حرکت نکرده اند. شدیداً ناراحت شدم و با حالت اعتراض به ایشان گفتم: چگونه شما را از وضعیت پدرمان مطلع کنم؟! چرا حرکت نمیکنید؟! ایشان با کمال آرامش و اطمینان فرمودند: آنچه را نگرانش هستید وقتش نرسیده، به موقع، ما به اصفهان میآییم.

دو روز بعد ایشان به اصفهان تشریف آوردند، ولی رفتارشان نشان میداد، که نشانه هایی از زمان ارتحال پدرمان در اختیار دارند.(3)


1- اقتباسی از کتاب پدر و مادر نمونه
2- آیت الله حاج آقا حجت موحد ابطحی می فرمود: پس از آنکه مرحوم پدرمان، در شب 12 محرم 1413 قمری، دچار سکته ی مغزی گردیدند، و دوران کسالت چند ماهه ای را می گذراندند، در آن روز، نشانه های روشن پایان عمر ایشان ظاهر گردید، و امید به ادامه حیات ظاهری ایشان قطع گردید.
3- اقتباسی از کتاب پدر و مادر نمونه
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه