در شعاع جانان صفحه 485

صفحه 485

مهندس، رنگ از رخش پرید و متوجه شد که مرحوم علامه از کارهای او که هیچکس از آن اطلاع نداشت با خبر است و متحیر، در فکر فرو میرود و کمی به خود میآید.(1)

اطلاع از دعایی که بر قلب جاری شد

آقای حاج رضا ملکی نقل میکرد: یکی از مؤمنین قبل از تشرف به حج خدمت مرحوم علامه میآیند تا خمس خود را حساب نمایند. وی خدمت ایشان آمد و مرحوم علامه حسابش را رسیدگی نمود و آن شخص حدود سیصد هزار تومان بدهکار شد. مرحوم علامه فرمود: الان که ندارید بدهید؟ گفت: خیر! فرمودند: هر زمانی که ممکن بود بیایید بپردازید و ما برایتان حساب کردیم.

سپس سجاده پهن نمودند و نماز مغرب را خواندند. پس از نماز مغرب به بنده (حاج آقا رضا ملکی) فرمودند: فلان شخص را در یکی از حجره های مؤسسه صدا بزنید بیاید. او را صدا زدند و سید جوانی خدمت ایشان آمد. به ایشان فرمودند: یک لحظه صبر کنید!

سپس به من فرمودند: به این دوستان بگویید 10 هزار تومان از مبلغ بدهی خمس خود را اگر دارند به من بدهند. آن شخص 10 هزار تومان تقدیم ایشان میکنند.

مرحوم علامه آن 10 هزار تومان را گرفتند و دو دستی به این سید دادند.

وقتی این مبلغ را به این سید دادند، آن سید شروع به کرد به گریه کردن و اشک میریخت... و گفت: حاج آقا! من الان که نماز مغربم را خواندم، در قلبم به خدا عرضه داشتم که ده هزار تومان پول میخواهم که آبرویم در خطر است، کمکم کن!. یک لحظه متوجه شدم شما مرا صدا زدید و این ده هزار تومان را به


1- به نقل از یکی از نزدیکان مرحوم علامه
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه