- پیش درآمد 1
- اشاره 11
- پیوست 14
- اشاره 39
- اشاره 47
- اشاره 54
- پیوست 59
- اشاره 69
- پیوست 76
- اشاره 86
- پیوست 89
- اشاره 93
- اشاره 105
- پیوست 109
- اشاره 121
- پیوست 123
- اشاره 131
- اشاره 151
- رسالت ها، مسئولیت ها، راهبردها 155
- اشاره 155
- الف. هویت شناسی 159
- ب. هستی شناسی 161
- ج. شیعه شناسی 163
- د. مهدی شناسیِ شیعی 165
- ه. سلمان شناسی 167
- اشاره 169
- و. دشمن شناسی 169
- نتیجه و جمع بندی 170
- ز. مسیرشناسی 171
ص:16
تولد یک ایرانی
اشاره
سلمان فارسی، خود می گوید:(1)
روزی همراه مولا و حبیبم، امیرالمومنین علیه السلام، برادرم ابوذر و جمعی از قریش، کنار مزار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جمع شده بودیم که در میان صحبت ها، امیرالمؤمنین علیه السلام یک باره رو به من کرد و فرمود: «ای بنده خدا! نمی خواهی برای ما داستان زندگی ات را بگویی؟»
عرض کردم: «ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند، اگر کس دیگری این درخواست را از من کرده بود، به او توجهی نمی کردم، ولی چون شما فرمودید، می گویم:
من در یکی از شهرهای زیبای ایران زمین و در زمان حکومت ساسانیان به دنیا آمدم.(2) دوران کودکی و نوجوانی ام در کنار خانواده ام گذشت. بارها همراه پدرم _ که «بذوخشان» یا «خشبوذان» نام داشت _ به دشت ها و باغ های