ابوطالب علیه السلام اسوه مقاومت و ایمان صفحه 31

صفحه 31

1- 1 . الحجه علی الذهب / 355؛ مناقب آل ابی طالب، ج 1 ص 54 و سیر اعلام النبلاء،ج 1-2، ص 96.

2- 2 . الطرایف / 356.

3- 3 . الطبقات الکبیر، ج 1ص173؛ الطرایف / 304 ایمان ابوطالب / 24 و الغدیر، ج 7، ص 389: در این کتاب داستان هایی دیگر نیز آمده است.

اساس با خدایان شان تجدید میثاق کردند.

شامگاه همان روز، ابوطالب که همچنان محمد صلی الله علیه و آله را از نظر دور نمی داشت، وی را ندید. جویای او شد، ولی حضرت را نیافت. سخت نگرانِ جانِ پیامبر خدا شد؛ بی درنگ جوانان بنی هاشم را فراخواند و دستور داد هرکدام شمشیری بُرنده در دست گرفته همراه او، وارد مسجد شوند. ابوطالب هنگام رفتن به مسجد ، با «زید بن حارثه» برخورد می کند و از او سراغ محمد صلی الله علیه و آله را می گیرد. زید می گوید: او با من بود. و ابوطالب را از سلامت پیامبر اطمینان می دهد؛ ولی ابوطالب می گوید: «لاادخل بیتی حتی اراه: وارد خانه نمی شوم تااورا باچشمانم ببینم» زید به سرعت خود را خدمت رسول خدا به خانه ای در «صفا» می رسانَد و او را از نگرانی عمویش آگاه می سازد. پیامبر صلی الله علیه و آله نزد ابوطالب می آید، وقتی ابوطالب او را می بیند، می فرماید: «یا ابن اخی أین کنت، أکنت فی خیر؟!:کجا بودی؟ آیا سلامت هستی؟!» رسول خدا صلی الله علیه و آله عمو را از سلامت خود مطمئن می سازد.

ولی ابوطالب در عین حال در برابر بسیج عمومی قریش ساکت نمی ماند و صبحگاهان با همان جوانانِ شمشیر به کف، سرزده وارد اجتماع آنان می شوند و فریاد می زند: آیا می دانید چه تصمیمی دارم؟ گفتند: خیر . آن گاه به جوانان دستور می دهد آنچه دردست دارند، نمایان سازند. همه شمشیرهای خود را آشکار می سازند، و ابوطالب خطاب به قریش می فرماید: «به خدا قَسَم اگر محمد صلی الله علیه و آله را بکُشید، هیچ یک از شما را زنده نخواهم گذاشت تا همه ما نابود شَویم». وقتی آنان، عزم و جدیت همراه با تهدید ابوطالب را بازتاب پیمان عمومی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه