مجموعه رسائل صفحه 245

صفحه 245

محمدا رسول الله گفت: محمدا حبیب الله. گفتیم: محمد حبیب الله در اذان درست نیست. گفت: چرا درست نیست؟ مگر محمد حبیب خدا نیست و اگر نیست، پس چرا خداوند او را در شب معراج حبیب من خطاب فرمود؟ گفتیم: محمد حبیب خدا است ونبی خدا است و لکن دستور در اذان این است که محمدا رسول الله بگوییم و اگر نبّی الله بگوییم یا حبیب الله بگوییم، به دستور عمل نکرده ایم. خود پیغمبر و ائمه هدی(علیهم السلام) دستورشان همین طور بوده، عمل می کردند و به ما هم این جور دستور داده اند و ما هم چون پیروان آنها هستیم، اعمالمان باید مطابق دستور آنها بشود والا از خودمان چیزی زاید یا ناقص و یا تغییر و تبدیل بدهیم، پیروی آنها نکرده ایم. آن وقت اعمال به خرج آنها گذاشته نمی شود. آن مرد گرچه عوام و ساده بود، ولی خیلی بد ادراک نبود. مطلب را حالی شد و گفت: من نمی دانستم که دستور غیر از این است. آنگاه به ما دعا کرد. باری بعد از نماز صبح هنوز آفتاب نزده از آب یک به راه افتادیم.

روز یک شنبه 18 شهر رمضان

سه ساعت از آفتاب رفته، در پیش قهوه خانه شریف آباد پیاده شدیم. دلیجانچی به اسبها (به اصطلاح خود) قورمود داد و ما نیز از خیابان قدم زنان تا دم در باغ رفتیم. گفتند: باغ مال سپهسالار است (محمدولیخان تنکابنی) و خودش در باغ است. ما برگشتیم، دیدیم که مشهدی علی اکبر چایی را داده قهوه چی دم کرده و آن هم دم کشیده بود، آورد لب جوی زیر درختها فرش انداختیم، نشسته صرف چایی نمودیم. بعد سوار شده، طی طریق کردیم. حدود ظهر که گرما باز شدت یافته بود، به قزوین رسیدیم.

در آنجا باز در همان منزل که وقت رفتن منزل کرده بودیم، منزل کردیم. هندوانه آبدار و شیرین پیدا کردیم. (گرچه کمیاب نبود که ما پیدا کرده باشیم، بلکه نوع هندوانه از نوع شیرین و آب دار بود). چون هوا گرم بود و ما هم خسته، همین قدر امر نهار را با هندوانه برگزار کردیم. دیگر منتظر چایی نشده، خوابیدیم تا دو به غروب

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه