مجموعه رسائل صفحه 250

صفحه 250

1- 1 . در سوانح متفرقه می خوانیم: نایب آقا که از داش مشهدیهای زنجان بود، تقریبا رئیس داشهای محله پایین زنجان بود او را به جرم همین ریاست داشها با این که خطایی از دستش صادر نشده بود، روز هفدهم ماه ذی القعده سنه 1327 مجاهدها به دار زدند. نایب شعبان هم تقریبا رئیس داشهای محله بالای زنجان بود، او را نیز به جرم داشی روز بیست و هشتم ماه ذی القعده سنه 1327 بدار زدند.

2- 2 . نام ارومیه به رضاییه تبدیل شد [و پس از پیروزی انقلاب دوباره به نام نخست بازگشت، و اسم صحیح آن نیز اورمیه است _ به تقدیم واو بر راء _. مصحّح].

3- 3 . شاه فقید که این قریه را مالک شد، نام آن را عوض کرد، تاکستان گذاشت و بلکه خود قریه را مثل این که عوض کرد، آباد نمود.

همین که سر به بستر استراحت گذاشتیم، دیدیم ما مرد این میدان نیستیم که خواب شیرین را گذاشته به راه بیفتیم. ماندیم تا مثل هر روز آفتاب یک نیزه بالا آمده، به راه افتادیم.

روز سه شنبه بیستم ماه مبارک

یک ساعت تقریبا از آفتاب رفته، از سیادهن به راه افتادیم. آقا میرزا قوام در توی دلیجان از بازوی آقا سیدجواد یک ویشگن برداشت. او خواست تلافی کند، از پای آقا میرزا علی اکبر، عوض پای میرزا قوام، سخت ویشگن(1) برداشت. چون آقا میرزا علی اکبر پیرمرد بود، اهل شوخی نبود و منتظر چنین عملی نبود، یک دفعه پرید، ولی آقا سید جواد هم خجل شد، عرق بر پیشانی اش آمد.

باری در نزدیکی ظهر به شریف آباد رسیدیم. دیگر فرصت نبود به ده برویم. بنا شد که در قهوه خانه سر راه چند لقمه ناهار بخوریم و بگذریم. آقا سید جواد قرآنش در منزل کربلایی سعادت، میزبان ما مانده بود. (چون وقت رفتن شب در خانه او ماندیم) رفت قرآنش را آورد، کربلایی سعادت آمد، از ما احوال پرسی کرد. ضمنا آیینه ای تعارف کرد. معلوم شد که میزبان ما حلاق بوده و ما نمی دانستیم. دیدیم رفقا به گوشه چشم به همدیگر نگاه می کنند ولی خودداری از خنده می کنند. تا این که آقا میرزا ابوالقاسم به او تعارف چایی کرد. ما در اینجا بهانه برای خنده پیدا کردیم. چون او روزه بود، تعارف موضوع نداشت. مشهدی حسین دلیجانچی خستگی راه تأثیرش نموده بود. قهوه چی هم روزه حوصله اش را برده بود، به بهانه جزئی صداشان بلند شد. ولی ما هر دو را ملامت کرده، اصلاح ذات البین شان دادیم. غرض در آنجا نهار خورده، به راه افتادیم.

مقداری راه طی کرده بودیم. مشهدی حسین ملتفت شد، جوالش در شریف آباد مانده، برادر کوچکش را فرستاد آن را بیاورد. آن هم رفت و زود جوال را آورد، معلوم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه