اسوه مرجعیت : ویژه نامه آیت الله العظمی بروجردی صفحه 57

صفحه 57

فصل ششم: عروج ملکوتی

1. واپسین شب حیات

1. واپسین شب حیات

یکی از نزدیکان آیت الله بروجردی که سال ها در سفر و حضر همراه او بود و در شب چهارشنبه، یعنی شب آخر عمر آن مرد بزرگ نیز حضور داشت، می گوید: «ساعت یک و نیم بامداد پنج شنبه بر بالین آقا بودم و مانند شب های گذشته مراقب احوال ایشان. در آن وقت شب دیدم آقا خواب خوشی دارند. صورت مبارکش برافروخته و خرّم است. کمی چشم باز کرد و پرسید: «ساعت چند است؟» عرض کردم: یک و نیم. گفت: «حالا زود است؛ وقت دارم!» به فاصله یک ساعت مجددا بیدار شد و پرسید: «ساعت چند است؟» جواب دادم. باز گفت: «زود است؛ وقت دارم!» و مجددا با کمال آرامش به خواب رفتند. در این وقت یکی از افراد خانواده ایشان خواستند وارد شوند. من از اتاق بیرون رفتم و بعد از رفتن او که مدتی بر بالین آیت الله نشست و گفت وگوی مختصری کرد، مجددا وارد اتاق شدم. کم کم صبح نزدیک می شد. صدای بلندگوی آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام که اذان صبح را پخش می کرد، به گوش می رسید. دستم را روی دست آقا گذاشتم. فوری بیدار شد و فرمود: «چه می گویی؟» گفتم موقع اذان و نماز صبح است. خاک تیمم را آوردم و ایشان برخلاف همه وقت که با دو ضربه تیمم می کردند، این بار با یک ضربه تیمم گرفت و گفت: دو ضربه مستحب است. بعد از نماز صبح، دکتر مدرسی، پزشک مخصوص آقا که تمام شب را در راهرو جنب اتاق آیت الله خوابیده بود، آمد و ایشان را معاینه کرد. سپس یک استکان چای کم رنگ برای آقا آوردند و ایشان میل کرد، ولی لحظه ای بعد حالشان به هم خورد و اظهار درد نمود. آمدیم زیر بغل ایشان را گرفتیم. در آن حال سه بار فرمود: «لا اله الّا اللّه» و در بار سوم جان به جان آفرین

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه