حیات نیکان 30 : آیت الله محمد محمدی اشتهاردی (ره) صفحه 19

صفحه 19

مرد آشنایی از اهالی محل از راه رسید و آرام به شیخ محمد گفت: «کوتاه بیا و عذرخواهی کن، تا تو را ببخشند و آزاد کنند».

او زیر بار نرفت. سرانجام با پادرمیانی بزرگان محل، او آزاد شد، اما پرونده اش در بخشداری اشتهارد مفتوح ماند.

دعا برای شاه

در یکی از ایام تبلیغ(1) عازم روستایی در نزدیکی شهرستان خمین شد. در خانه یکی از معتمدان محل مستقر شد و در مسجد بزرگ روستا، منبر رفت. در آن جا مردی شاه دوست و قمارباز بود. شیخ محمد بر بالای منبر از مذمت قمار و گناه بزرگ آن گفت و مردم را از انجام آن برحذر داشت.

خبر به گوش مرد قمارباز رسید که با مسجد رابطه ای نداشت. شیخ محمد را تهدید کرد که منبر را رها کند و به قم برگردد. شیخ محمد نترسید. فردای آن روز، در یکی از کوچه ها با مرد قمارباز روبه رو شد. او بر سرش فریاد کشید و بد و بیراه گفت. شیخ محمد جواب داد: «ما دست پرورده خمینی هستیم و دم مسیحایی او به ما خورده و از کسی هم ترسی نداریم!»

مرد قمارباز با شنیدن نام خمینی، به خود لرزید و پا به فرار گذاشت. چند روز بعد یکی از مأموران پاسگاه محلی، سراغ شیخ محمد آمد و گفت: «در پاسگاه مراسم دعا برای


1- 1. سال 1354 یا 1355 شمسی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه