شهیدان محراب : ویژه نامه شهدای محراب حضرات آیات مدنی، دستغیب، صدوقی و اشرفی اصفهانی صفحه 33

صفحه 33

ص:35

جمعه می خوانم».(1)

آقای بهاءالدینی می گوید:

ایشان در هجوم هیئت قمه زنی به منزلشان، کوچک ترین خوفی به دلش راه نداد. به کنار پنجره آمد و چنین گفت: «برادران! خدای ما یکی است. پیامبر ما، دین ما، یکی است. ما همگی یک کتاب داریم. بگویید که چه می خواهید؟!» در این هنگام، یک لحظه سرها پایین می افتد، آنها این مرد را نشناخته بودند و به حقیقت ایمانش پی نبرده بودند. پس از روشن شدن این امر، آنانی که قصد جانش را داشتند، او را در آغوش می گیرند.(2)

و این گونه این سید والامقام در برابر تمام سختی ها مردانه ایستاد و با تمام توان و با توکل به خدا و پایداری، نقشه های توطئه گران را بی اثر کرد.

در کنار رزمندگان

در کنار رزمندگان

آقای بهاءالدینی در خاطره ای در این زمینه می گوید:

عده ای می خواستند به جبهه بروند، بچه ها که رفتند، دیدیم حاج آقا آمدند خانه و سخت ناراحت هستند، اشک در چشمانش حلقه زده بود. گفتیم: حاج آقا، چرا ناراحتید! گفتند: «تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید که من هم با این بچه ها به جبهه بروم.» پرسیدیم: چرا حاج آقا! گفتند: «آخر من نمی توانم ببینم این بچه ها می روند جبهه، آنجا می جنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شده ام، اگر گذشتِ این بچه ها را نداشته باشم، ایثار این بچه ها را نداشته باشم، وای بر حال من!» ولی خوب معلوم بود که حضرت امام هیچ وقت اجازه نمی دادند ایشان سنگر تبریز را رها کنند و به جبهه بروند. البته این حرکت ایشان هم نشانه عشق ایشان بود به شهادت و انقطاع ایشان از دنیا.


1- مجله عروه الوثقی، ش 82.
2- به نقل از: دیدار با ابرار، ش 66.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه