حیات نیکان 16: آیت الله سیدمحمدعلی علاقه بند صفحه 14

صفحه 14

ص:19

صدای شاگرد خانه محمدعلی از پشت در آمد: کیه؟ محمدعلی جواب داد: منم، محمدعلی، در رو باز کن. در باز شد و حاج میرزا و پسرش آمدند توی حیاط. صدای روضه امام حسین(ع) از صُفّه آن طرف باغچه می آمد. محمدعلی گفت: از ترس آژان ها باید در را روی عزاداران امام حسین بست! سید محمدباقر از روی تأسف سری تکان داد.

زبان بین المللی

زبان بین المللی

کاغذ را داد به مادرش؛ مادر کاغذ را نگاه کرد و پرسید: این چیه؟ محمدعلی شانه بالا انداخت و گفت: سیکل؛(1) مدرک این چند سالیه که به مدرسه رفتم و بعد رفت و گوشه اتاق نشست. مادر برگشت و نگاهش کرد و گفت: حالا چرا غصه می خوری؟ محمدعلی به صورت مادر خیره شد و گفت: حالا باید توی خونه بیکار بنشینم. حوزه ها هم که هنوز تعطیله. مادرش که می دانست پدر محمدعلی چه برنامه ای برای پسرش دارد، گفت: غصه نخور. مادر رفت داخل پستو و یک کاسه گندم به دست بیرون آمد. در این موقع، صدای یا الله گفتن پدر از انتهای خانه و آن طرف باغچه به گوش رسید.

مادر، کاسه گندم را گذاشت روی طاقچه و چادر گل دارش را از روی رخت خواب های جمع شده کنار اتاق برداشت. پدر، محمدعلی را


1- دوره تحصیلات متوسطه.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه