حیات نیکان 16: آیت الله سیدمحمدعلی علاقه بند صفحه 2

صفحه 2

ص:7

کلاس درس پدر

کلاس درس پدر

محمدعلی، گوشه صُفّه،(1) به پشتی کوچک قهوه ای رنگ مخمل تکیه داد. گردنش را کج کرده بود و از پشت شانه های پهنِ یکی از شاگردها به پدر نگاه می کرد. پدر، خم شده بود روی کتاب بزرگی و داشت بلند بلند می خواند. محمدعلی خوشش می آمد پدر را در آن حالت ببیند. او بعضی روزها با پدر می رفت و گوشه دکان، روی کپه های بزرگ طناب های بافته و نیمه بافته می نشست و نگاه می کرد که پدر ریسمان های بافته را دور دست می پیچد و به میخ بزرگ دیوارِ مغازه آویزان می کند.

پدر، گه گاه محمدعلی را می فرستاد مغازه حاج ابراهیم که چرتکه را بگیرد و بیاورد، تا چیزهایی را جمع بزند. محمدعلی خیره می شد به مهره های چوبی چرتکه که با انگشتان پدر بالا و پایین می رفتند. پدر، نیم نگاهی به او می کرد و می گفت: یادت می دهم با این چطوری کار


1- غرفه مانندی که کف آن کمی بلندتر است و برای نشست گاه تابستان است.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه