حیات نیکان 16: آیت الله سیدمحمدعلی علاقه بند صفحه 30

صفحه 30

ص:35

این مسجد فقط صبح ها، آشیخ محمد شریعت نماز صبح می خواند، بقیه روز هم مردم شهر می آیند و نمازی می خوانند و می روند. اینجا شلوغ نمی شود، مطمئن باش.

شیخ دوباره به در نگاهی کرد و گفت: حاج آقا علاقه بند! شما که وضعیت من را می دانید. من توی حوزه قم آبرو دارم. اگر یکی از شاگردهایم من را ببیند، خیلی بد می شود. آقای علاقه بند لبخندی زد و شیخ سر به زیر انداخت و گفت: وقتی داشتم سیوطی(1) را برای طلبه ها درس می گفتم، به عبارت های ابن مالک که رسیدم، آن موقع نمی دونم چی شد که احساس کردم انگار هیچ چیز بلد نیستم. آقای علاقه بند حرفش را قطع کرد و گفت: گفتم که، کسی اینجا نمی آید، پس بهتر است درس را شروع کنیم. شیخ به چشم های ایشان خیره شد و گفت: ای کاش گذاشته بودید، منزلی برای این کار اجاره کنم. این طوری خیالم راحت تر بود و دیگر نگران دیده شدن نبودم. آقای علاقه بند، دست شیخ را به آرامی فشرد و گفت: سخت نگیر. من این مسجد را می شناسم. فقط صبح ها شلوغ می شود، بیا وقت را هدر ندهیم و درس را شروع کنیم.

شیخ کتاب را از کنار پایش برداشت و گفت: حاج آقا علاقه بند، به این بودن در کنار شما مطمئنم و گرنه اینکه سر زبان ها بپیچد که توی این سن و سال و با این همه کلاس و درس دوباره آمده ام شاگردی،


1- کتابی که درباره ادبیات عرب نوشته شده و به شعر است و بعد از جامع المقدمات در حوزه تدریس می شود.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه