حیات نیکان 16: آیت الله سیدمحمدعلی علاقه بند صفحه 5

صفحه 5

ص:10

اشک هایش را پاک کرد و دنبال پدر پیچید. بوی خاکی که هنوز از آب پاشی های صبح نم داشت، او را به یاد بی بی فاطی می انداخت.

آن روز صبح، محمدعلی لقمه نان و پنیرش را نیمه جویده، از خانه بیرون دوید. صدای مادر تا دم در آمد: محمدعلی، قرآنت! و او یادش رفته بود قرآنِ جلد چرمی پدر را که حالا شده بود مال او، بردارد. گیوه ها(1) را از پا کند و رفت توی صُفّه. گه گاهی نسیم صبحگاهی از بادگیر بالای صُفّه به صورتش می خورد. قرآن را از روی طاقچه برداشت. این بار سر و کله خود مادر پیدا شد: محمدعلی! مواظب قرآن باش! قرآن حرمت داره! و او بوس آبداری از جلد چرمی قرآن کرد. گیوه ها را دوباره پوشید و به راه افتاد. دوست داشت همیشه زودتر از حسن به خانه بی بی فاطی برسد.

بی بی فاطی، ملّای محل بود. پدرِ محمدعلی می گفت: من هم پیش بی بی فاطی قرآن خواندن یاد گرفتم. وقتی محمدعلی از سه پله ورودی حیاط بی بی فاطی می پرید توی خانه ، بوی خاک نم دار شامه اش را پر می کرد. پس این بار هم حسن زودتر رسیده بود! او همسایه بی بی فاطی بود و همیشه زود می آمد و حیاط را آب پاشی می کرد تا وقتی بچه ها می آیند، صُفّه، خنک باشد. محمدعلی دوست داشت یک بار هم که شده، او آب پاشی کند، اما مثل همیشه دیر می رسید. بی بی فاطی با کمر


1- نوعی پای افزار که رویه آ ن را از ریسمان و نخ برگ بافته و زیره یا ته آن را گاه از چرم و غالباً از لته های به هم فشرده و درهم کشیده سازند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه