- پیشوای دلیران تنگستان 2
- از کودکی تا هجرت به قم 3
- بابا نان خالی می خورد 4
- تشویق به نویسندگی 6
- در کنار نواب صفوی 6
- می دانم شاه ترسیده بود 8
- صورت جلسه را پاره کرد 9
- ده روز درس هایی با قرآن 11
- حکومت بر دل ها با سخن و نوشتن 12
- تمدن غرب از نگاه یک مسلمان 13
- زندانیان دور مرا گرفته بودند 15
- به داد ما برسید 18
- ساعتی نزد امام 19
- اشاره 21
- نامه واتیکان 21
- نامه پروفسور رافت علی اف 22
- ترجمه ژاپنی 26
- بشتابید برای نماز 28
- باقیات و صالحات 32
- تصاویر 34
ص:14
گفت: به شما توصیه می کنم در اموری که به شما ارتباطی ندارد، دخالت نکنید و بعد، حرف مجله زن روز را پیش کشید:
_ من صلاح نمی دانم که این مسئله را تعقیب کنید.
_ این موضوع فرهنگی است، نه سیاسی و من اشکالی در آن نمی بینم.
او اصرار می کرد و من انکار. وقتی صراحت مرا دید، گفت: آقا سید! من خودم هم نمی گذارم که زن و فرزندانم این مجله را بخوانند، ولی از نظر سیاسی دستور داریم برای نشر مجله و جا افتادن آن در جامعه تلاش کنیم!
ده روز درس هایی با قرآن
ده روز درس هایی با قرآن
ده روز بود که آقای قرائتی را به لار دعوت کرده بودم. او برای درس دادن و سخنرانی به مدارس آموزش و پرورش لار آمده بود. کلاس ها برای ایشان سخت بود، ولی تحمل می کرد. می دانست که این روزها، آن هم در فضای سنگین ستمشاهی دشوار است که بتوان فرصت خوبی را به بچه ها اختصاص داد.
(
روز آخری بود که آقای قرائتی در مدارس جلسه داشت. به مدیران مدرسه گفته بودم که یک نظرخواهی جمعی از دانش آموزان داشته باشید که پیش از برنامه های آقای قرائتی، عقاید دینیِ آنها در چه مسیری سیر می کرده و پس از پایان این ده روز چه تغییراتی در آنان رخ داده است.