- پیشوای دلیران تنگستان 2
- از کودکی تا هجرت به قم 3
- بابا نان خالی می خورد 4
- تشویق به نویسندگی 6
- در کنار نواب صفوی 6
- می دانم شاه ترسیده بود 8
- صورت جلسه را پاره کرد 9
- ده روز درس هایی با قرآن 11
- حکومت بر دل ها با سخن و نوشتن 12
- تمدن غرب از نگاه یک مسلمان 13
- زندانیان دور مرا گرفته بودند 15
- به داد ما برسید 18
- ساعتی نزد امام 19
- اشاره 21
- نامه واتیکان 21
- نامه پروفسور رافت علی اف 22
- ترجمه ژاپنی 26
- بشتابید برای نماز 28
- باقیات و صالحات 32
- تصاویر 34
ص:16
آه کشیدم! امام موسی صدر که کنار پنجره ایستاده بود و به آسمان نگاه می کرد، ادامه داد:
_ خدایا! کی می شود که صاحب اصلی بیاید. از قم خبر رسیده که خیلی ها کشته شده اند. مرجع ما و پیشوای ما، خمینی رحمه الله را هم گرفته اند.
_ این واقعیت دارد!؟
_ آری، ایشان را به ترکیه تبعید کرده اند!
دوستانم این اخبار را به من نگفته بودند. امام موسی صدر به نوشته های روی میز اشاره کرد:
_ چه می نویسی؟
_ مقایسه بین تمدن اسلامی و تمدن غرب.
_ احسنت! یکی از راه های مبارزه با دستگاه کفر، نوشتن است. نوشتن، راه را به مردم نشان می دهد.
کمی مکث کرد و گفت: آقای لاری! من می روم، می ترسم مزدوران رژیم شاه مرا تعقیب کرده باشند و به تو آسیبی برسانند. به قم که رفتی، در مورد پول هایی که مجلات خارجی می گیرند و علیه کسی مطلب می نویسند صحبت کن. شاید مراجع تقلید فکری کردند.
تمدن غرب از نگاه یک مسلمان
تمدن غرب از نگاه یک مسلمان
از چاپ خانه زنگ زدند به منزل و گفتند: آقای لاری! اجازه چاپ کتاب شما را نداریم. جا خوردم مگر می شود!؟ این کتاب ثمره سفرهای من به آلمان بود. سال 1341ش پیش از آنکه برای عمل جراحی به آلمان بروم، به دیدار امام خمینی رحمه الله رفتم. ایشان از مسجد هامبورگ پرسیدند و فرمودند: