حیات نیکان 17: آیت الله سیدمجتبی موسوی لاری صفحه 19

صفحه 19

ص:22

تعدادی از دانشجوها کتابم را زیر بغلشان زده بودند و با لبخند مرا دنبال می کردند.

روی منبر نشسته بودم. سؤال و جواب ها دو ساعتی طول کشیده بود. در این دو ساعت ایده های مختلفی برای نوشتن کتاب در ذهنم جرقه زد. جواب ها گاه طولانی و گاه ساده بودند. سعی می کردم از احادیث ائمه رحمه الله بیشتر استفاده کنم. اعضای انجمن اسلامی دانشجویان که مرا دیده بودند، انگار دیگر نمی خواستند مرا از دست بدهند. تاجری که اهل مطالعه بود، می خواست مرا در امریکا نگه دارد و می گفت شما سکان دار کشتی ما هستید که ممکن است هر روز و یا شب در دریای بی کران امریکا غرق شود. به داد ما برسید! به او گفتم: خدا کمک کند که بتوانم قدمی کوچک برای همه شما بردارم.

ساعتی نزد امام

ساعتی نزد امام

هواپیما از امریکا به سوی لندن در پرواز بود. به دعوت نامه چشم دوخته بودم. باید به کنفرانسی می رفتم که مسائل مشترک بین اسلام و مسیحیت را بررسی می کردند. مسئولان کنفرانس وقتی کتاب تمدن غرب از دیدگاه یک مسلمان را که در انگلیس چاپ شده بود، دیده بودند، آدرس مرا از روی کتاب به دست آورده و برایم در قم دعوت نامه فرستاده بودند. در این سفر، همان دو نفری که از ایران همراهم شده و خود را تاجر می نامیدند، تا لندن به دنبال من آمدند. من که می خواستم از شر آنها خلاص شوم، صدایشان کردم. آنها کنارم نشستند. برگه های بیماری ام را جلوی آنها گذاشتم و گفتم: من مریضم، بیمارم، ناراحتی معده دارم. چند

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه