- پیشوای دلیران تنگستان 2
- از کودکی تا هجرت به قم 3
- بابا نان خالی می خورد 4
- در کنار نواب صفوی 6
- تشویق به نویسندگی 6
- می دانم شاه ترسیده بود 8
- صورت جلسه را پاره کرد 9
- ده روز درس هایی با قرآن 11
- حکومت بر دل ها با سخن و نوشتن 12
- تمدن غرب از نگاه یک مسلمان 13
- زندانیان دور مرا گرفته بودند 15
- به داد ما برسید 18
- ساعتی نزد امام 19
- اشاره 21
- نامه واتیکان 21
- نامه پروفسور رافت علی اف 22
- ترجمه ژاپنی 26
- بشتابید برای نماز 28
- باقیات و صالحات 32
- تصاویر 34
ص:24
امام چند روزی بود که از عراق به نوفل لوشاتو رفته بودند. بعد از تمام شدن کنفرانس برای دیدن امام به فرانسه رفتم. هنوز آن دهکده شلوغ نشده بود. امام مرا که دیدند، شاید به یاد آن جلسه ای افتادند که سال 41 در کنارشان بودم و ایشان مأموریت بررسی مسجد هامبورگ را به من دادند. یک ساعتی نزد امام بودم. ساعتی که انگار از عمرم حساب نمی شد!
نامه واتیکان
اشاره
نامه واتیکان
نامه هایی را که مترجمان برایم فرستاده بودند، در پوشه ای گذاشتم.
به من خبر دادند که گروه مترجمان، کتابی را که به انگلیسی ترجمه شده بود، خوانده اند و از نظر ادبی، نمره خوبی را کسب کرده است.
به یاد کتاب مبانی اعتقادات در اسلام افتادم. سال ها در مجله های سروش مقاله هایی را به چاپ سپرده بودم. تا اینکه پس از چهار سال کتاب ها یکی بعد از دیگری لباس چاپ پوشید و به دست کتاب فروشی ها رسید. پروفسور، اسلام شناس حامد الگار در امریکا که به چند زبان زنده دنیا آشنایی داشت، مرا به فکر انداخت تا کتاب ها را نزد او بفرستم. او شهرت جهانی داشت و کتاب هایش در مجامع علمی شناخته شده بود. برای او نامه ای نوشتیم و کتاب را هم همراه نامه برایش فرستادیم. او کتاب ها را چند بار خوانده بود. برایمان نوشته بود که گرچه فرصت ترجمه را نداشته ولی به خاطر جاذبه ای که کتاب داشت، نتوانسته از ترجمه آن بگذرد. بعدها وقتی به ایران آمده بود، پسرم از او پرسید که برای چه این کتاب جاذبه ای برای شما ایجاد کرده بود که شما