حیات نیکان 17: آیت الله سیدمجتبی موسوی لاری صفحه 4

صفحه 4

ص:7

ترویج معارف قرآنی. بابا سفارش کرده بود که با نام خدا شروع کنم و خدا را از یاد نبرم تا او هم مرا از یاد نبرد.

دوست داشتم آقای بروجردی را که به حرم می آمد، نگاه کنم. قدم زدن و استواری او برایم لذت بخش بود. آیت الله بروجردی وقتی عصازنان از گذرخان به حرم حضرت معصومه(س) می رفت، مردم می ایستادند، به ایشان احترام می کردند. دست روی عبا و عمامه آقا می کشیدند و بعد دستانشان را روی چشم های خود می گذاشتند. من هم می ایستادم و به چهره نورانی آقا نگاه می کردم. همراه او به فیضیه و حرم می رفتم و از درس های او درس می گرفتم.

بابا از لار هر چند وقت یک بار تلگراف می زد. مرا مأمور کاری می کرد تا علاوه بر درس خواندن، با بزرگان هم آشنا شوم و بتوانم بهتر به مردم خدمت کنم. پنج شنبه ها که حوزه تعطیل می شد، راهی تهران می شدم و خبرهایی را که در لار اتفاق افتاده بود یا از کارهای فرهنگی که بابا داشت یا از هر موضوعی، با بزرگان تهران گفت وگو می کردم.

بابا در کارهای خیر و عمرانی پیشتاز بود؛ به یاد نمی آورم از دولت پولی گرفته باشد. کارهای عمرانی بابا را بعضی به اسم خود تمام می کردند و در ظاهر از بابا خوب می گفتند، بابا اینها را می دانست و چیزی نمی گفت.

بابا نان خالی می خورد

بابا نان خالی می خورد

مسجدِ محل، کنار خانه ما بود. آن روز بوی غذا محله را پر کرده بود و هنوز بابا از مسجد نیامده بود که یک گاری پر از کفش، جلو خانه توقف کرد. به کفش های کهنه ام نگاه کردم؛ بابا نگفته بود که من هم می توانم کفش بردارم. او گفته بود که کفش ها مال بچه های مسجد است. من هم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه