- گاه شمار 2
- ماندن بر سر دوراهی 3
- زیارت کودکانه 4
- ورود به مدرسه ایرانی «علوی» 6
- عشق به ریاضی و فلسفه 8
- ورود به حوزه 9
- هر کسی کو دور ماند از اصل خویش 11
- از «العماره» نجف تا «شمس العماره» تهران 12
- گرد وحشت بر چهره ها 13
- سوغات فرنگ 16
- تمنای حضور 19
- ورود به بزرگ ترین مدرسه دینی تهران 21
- بین النورین 23
- سر دردِ درد سر ساز 24
- نمایندگی ناتمام 25
- دود چراغ خوردن 27
- شلیک به عقلانیت 29
- حیات بخشیدن به مردگان 31
- تصاویر 34
ص:28
بروجردی رئیس حوزه اجازه بگیرم».
_ «بسیار خوب. اجازه بگیرید».
_ «فردا با چند تن از دوستان می خواهیم به قم برویم. بعد از زیارت کریمه اهل بیت، خدمت آقا شرف یاب می شوم. حتماً با ایشان در میان خواهم گذاشت».
_ «راستی ایشان از مقیم بودن برخی از اعضای خانواده شما در اروپا و امریکا انتقاد نمی کنند؟»
_ «نه. برعکس ایشان مرجع بسیار روشنی هستند. دو خصلت روشن فکرانه و در عین حال محتاط بودن ایشان بود که باعث شد به مرجعیت و ریاست حوزه برسند. با وجود مراجعی همچون آقای حجت و صدر، ایشان را از بروجرد دعوت کرده اند تا جای گزین آسید ابوالحسن شود».
نمایندگی ناتمام
نمایندگی ناتمام
هر بار که به قم می آمدم، به دیدار آیت الله بروجردی می رفتم. ایشان در نهایت سادگی و زهد زندگی می کرد. ساده زیستی و زیِّ طلبگی رئیس حوزه علمیه و مرجع تقلید شیعیان زبانزد بود. فرش هایشان همان فرش های رنگ و رو رفته ای بود که از منزل قدیمی شان در بروجرد آورده بودند. لباس های ساده و ارزان قیمت می پوشیدند. منزل ایشان محل رفت و آمد همگان بود. از گدایان و فقیران شهر گرفته تا طلاب و علما و مراجع و گاهی نیز دولتی ها.
هیچ زمانی نبود که دفتر ایشان خلوت و بدون مراجعه باشد، ماه