- گاه شمار 2
- ماندن بر سر دوراهی 3
- زیارت کودکانه 4
- ورود به مدرسه ایرانی «علوی» 6
- عشق به ریاضی و فلسفه 8
- ورود به حوزه 9
- هر کسی کو دور ماند از اصل خویش 11
- از «العماره» نجف تا «شمس العماره» تهران 12
- گرد وحشت بر چهره ها 13
- سوغات فرنگ 16
- تمنای حضور 19
- ورود به بزرگ ترین مدرسه دینی تهران 21
- بین النورین 23
- سر دردِ درد سر ساز 24
- نمایندگی ناتمام 25
- دود چراغ خوردن 27
- شلیک به عقلانیت 29
- حیات بخشیدن به مردگان 31
- تصاویر 34
ص:6
ماندن بر سر دوراهی
ماندن بر سر دوراهی
درس تمام شده بود. «آیت الله شیخ محمدکاظم شیرازی» آن روز به جای مکاسب محرمه (از کتاب های سطوح بالای حوزه علمیه) به بحث و نقد اوضاع عراق پرداخته بود. اوضاع نابسامانی بود. فقر و بیماری بر سر مردم نجف سایه افکنده بود. شهر برای مداوای بیماران، بیمارستانی نداشت. ابری غلیظ، اما بی باران، روز مردم را شب کرده بود. گرمای طاقت فرسای تابستان، با سوز آه دل مستمندان شهر، هم نوا گشته بود تا شهر را یکپارچه در آتش حسرت بسوزاند.
وضعیت علما و طلاب حوزه علمیه نجف نیز بهتر از مردم دیگر نبود. تنها دل خوشی طلبه ها، سهمیه نانی بود که «آسید ابوالحسن اصفهانی»، مرجع تقلید آن روز مقرر کرده بود. با این اوضاع و احوال، حاکم نجف به فکر ساختن میدانی بزرگ در جنوب شهر بود. اداره حکومت، محلی بود و هر ولایتی، حاکمی مخصوص به خود داشت. بسیاری از علما از عملکرد حاکم راضی نبودند. آنها استعمار انگلیس را عامل فقر و فلاکت مردم می دانستند.