حیات نیکان 24: آیت الله سید کرامت اللّه ملک حسینی صفحه 24

صفحه 24

ص:27

_ خدا خیرتان بدهد. آن آقا معمار مدرسه است. از او بپرسید.

_ حاج خانم حجره ای پنج هزار تومان خرج دارد روی هم پنجاه هزار تومان.

در برابر چشمان متعجب حضار، پیرزن یک حواله پنجاه هزار تومانی به معمار پرداخت و بی سر و صدا در میان جمعیت ناپدید شد.

سومین حجره که ساخته شد، کرامت الله ملک حسینی، محمدباقر درچه ای و شیخ حسن سره ای صاحب آن شدند.

فمن رغب عن سنتی...

فمن رغب عن سنتی...

_ کرامت، تو قصد ازدواج نداری؟

_ محمد، تا وارد حجره نو شدی، افکار نو به سرت آمد. آخر با شهریه سی تومانی کی به ما زن می دهد؟

_ اگر ازدواج کنیم، شهریه سی تومانی دو برابر می شود. خداوند روزی رسان است.

_ تو که لالایی بلدی، چرا خودت خوابت نمی بره؟

حسن با صدای بلند شروع به خواندن کرد: «النکاح سنتی، فمن رغب عن سنتی... .» محمد هم با او هم صدا شد و بعد هر سه جوان به خنده افتادند.

٭٭٭

_ کرامت، کرامت مشتلق.

حسن در حجره را با شدت باز کرد. کرامت چشم از کتابش برداشت. پدرش میان قاب در به او خیره شده بود. پدر و پسر همدیگر را در

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه