ص:36
امریکایی ها، انگلیسی ها. حالا هم توکل به خدا، هرچه پیش بیاید، ایستادگی می کنیم و از حرفمان برنمی گردیم.
_ چه شده؟ چه خبر است؟
نرسیده به مدرسه، طلبه جوانی، نفس نفس زنان جلوی ماشین را گرفت و گفت: برگردید استاد، به مدرسه حمله کرده اند. دنبال شما می گردند. طلاب را کتک می زنند و برای بازجویی می برند. راننده بدون معطلی، خیابان را دور زد و با سرعت از حوالی مدرسه دور شد و پرسید: حالا کجا بروم استاد؟
_ منزل یکی از دوستان. مرا که رساندید، یکی را بفرستید به خانواده خبر بدهد که نگران نشوند. اوضاع که آرام شد، به منزل باز می گردم.
اوضاع آرام نشد. مدرسه و خانه زیر نظر سازمان امنیت بود و استاد مجبور بود مدت ها در قم، تهران و مشهد متواری باشد و آنچه تحمل دوری از خانواده را کمی آسان تر می کرد، شنیدن خبرهای جدید در مورد آیت الله خمینی بود که در حوزه نجف، مستقر و مشغول تدریس شده بود.
آیت الله ملک حسینی، پس از نه ماه دوری، آرام و بی سروصدا به خانه بازگشت و تدریس برای تعداد کمی از طلاب را پنهانی از سر گرفت، آن هم دور از مدرسه خان.
دعوت
دعوت
موسم حج بود و مسلمانان از نژادهای مختلف، گرد خانه کعبه می گشتند. اگر یک لحظه سکوت می کردی، هزاران واژه معطر را از زبان های