ص:40
«هر چقدر تهران از دست قم عذاب می کشه، ما از دست ملک حسینی و مدرسه خان. جانمان به لب رسیده.» این اعلامیه مال شماست؟
من عصا و نور بگرفته به دست
شاخ گستاخی تو خواهم شکست
_ بله من نوشتم. سر حرفم هم هستم.
_ که این طور. این یعنی اعلام جنگ؛ یعنی قیام مسلحانه. اعدامت می کنم. این قدر تو انفرادی نگهت می دارم تا بپوسی.
_ من به اندازه کافی عمر کردم. دل خوشی هم به زندگی ندارم. یازده فرزند هم گذاشتم برای یاری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف .
_ تو یازده فرزند داری؟ پس چرا ما نداریم.
_ خدا به واسطه خودتان می خواهد ریشه کنتان کند. شما مقطوع النسل می شوید ان شاء الله.
_ شما آخوندها با این افکارتان می خواهید حکومت هم بکنید؟
_ بله چطور شما می توانید حکومت کنید، ولی ما نمی توانیم. شما چه مزیتی دارید بر ما دارید. سوادتان بیشتر است، فهم و شعورتان بیشتر است یا اخلاق تان بهتر.
آیت الله سید کرامت الله ملک حسینی، مدتی را در بند طاغوت، حتی ممنوع الملاقات بود، ولی مردم باوفای استان فارس و مردم دلیر استان کهکیلویه و بویر احمد ساکت ننشستند و هر روز تظاهرات گسترده ای سازمان دهی می کردند و با تجمع روبه روی زندان خواستار آزادی وی