حیات نیکان 24: آیت الله سید کرامت اللّه ملک حسینی صفحه 6

صفحه 6

ص:9

صدای نوزاد که شنیده شد، حوالی ظهر بود. آسمان ابری بود و سوز سردی می وزید. آب گوشت در دیگ مسی بزرگی روی اجاق، گوشه حیاط می جوشید و بچه ها برای خبر کردن اهالی روستا خانه را ترک کرده بودند. ساعتی بعد روستا به پهنای صورتش می خندید. مادر و فرزند در کنار یکدیگر آرام خوابیده بودند و پیر و جوان روستا، سری به خانه سید صدرالدین روحانی و بزرگ ده می زدند تا تولد فرزند فاطمه سادات را پس از سال ها انتظار به او تبریک بگویند.

سید نوزاد را به آغوش فشرد. در گوشش اذان و اقامه خواند و کامش را با تربت کربلا برداشت و با چشمانی که لبریز از اشک شوق بود، به همسرش تبریک گفت و پرسید: اسمش کرامت باشه خوبه؟ کرامت الله؟

فاطمه سادات با لبخندی رضایتش را اعلام کرده بود.

2. شفا

2. شفا

پانزده ماه بعد خانه سید صدرالدین باز هم شلوغ بود، حتی شلوغ تر از دفعه پیش. نسیم ملایمی می وزید. درختان شکوفه داده بودند. عطر گل های وحشی تمام روستا را پر کرده بود. اما بچه ها دور حوض کاشی نمی دویدند، آواز هم نمی خواندند، بغض کرده بودند و با حیرانی، آنچه می دیدند، به خاطر لطیفشان می سپردند: صدای شیون زن ها و دست هایی که به سر و صورت می کوبیدند، اندام های سیاه پوشی که اشک ریزان این سو و آن سو می دویدند، کرامت الله کوچولو که دست به دست و آغوش به آغوش می گشت و بوی حلوا... .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه