حیات نیکان 27: آیت الله سید محمدحسین میرسجادی صفحه 10

صفحه 10

ص:15

بلند شد، سراغ کتاب هایش رفت. گوشه اتاق نشست و دانه دانه آنها را ورق زد. همه را بلد بود. فکر کرد چقدر این درس ها راحت است. و دوباره با حسرت به در اتاقی خیره شد که برادرش در آن مشغول درس خواندن بود.

کنکاش در گذشته ها

محمدحسین با کنجکاوی روی قبر را خواند: سید میرحسین میرسجادی، وفات 1319 خورشیدی، تولد در باکو، محل وفات نجف اشرف. مادر اشک های روی گونه اش را پاک کرد و از سر قبر بلند شد. خواهر ها و برادرهایش جلوتر از مادر از مقبره خارج شده بودند. محمدحسین به قبر پدربزرگ که کمی آن طرف تر از قبر پدرش بود، نگاهی کرد. صورت مهربان پدربزرگ با آن چشم های براق و صدای آرام را به یاد داشت، اما از پدر هیچ خاطره ای در ذهن نداشت. مادر در آستانه در، او را صدا کرد: محمدحسین جان، نمی آیی؟

محمدحسین دنبال مادر بیرون رفت. برادرهایش از او جدا شدند و به حرم رفتند. مادر و خواهرهایش به سمت خانه می رفتند. محمدحسین سرش را پایین انداخته بود و در فکر بود. مادر دست روی شانه اش گذاشت. محمدحسین سر بالا کرد. خواهرهایش رفته بودند توی خانه و مادر با صورت خندان، او را نگاه می کرد: چیزی شده؟ ناراحتی؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه