ص:24
پیرمردی جلوی در منتظر او بود. با دیدن محمدحسین گفت: ماشاءالله، ماشاءالله. چقدر جوانی؟ آقای سالمی همچین از شما تعریف می کرد، من فکر کردم یک مرد چهل ساله باید باشید.
محمدحسین لبخندی زد: آقای سالمی لطف دارند. من بیست سالمه پدر جان. حالا چرا دم در. بفرمایید داخل.
پیرمرد گفت: نه عزیزم. آمدم بگویم چند ایرانی دیروز آمده اند و اصلاً عربی بلد نیستند. گفتند می خواهند استادی با آنها کار کند که دیگر دو هفته ای راه بیفتند. آقای سالمی گفت شما می توانید.
سید محمدحسین گفت: ان شاءالله که می توانیم.
پیرمرد دوباره قد و بالای محمدحسین را برانداز کرد و گفت: هزار ماشاءالله. آقای سالمی بی خودی از کسی تعریف نمی کند. حتماً تعریفی هم هستی. من رفتم. پس شما خودت می آیی.
سید محمدحسین گفت: بله، به خانه اطلاع بدهم، می آیم.
پیرمرد رفت. سید محمدحسین به طرف اتاق رفت. به دیدارش با پیرمرد فکر می کرد و اینکه چه زود خدا منبع درآمدی هر چند اندک برایش مهیا کرده است.
درس آقای خویی
درس آقای خویی
-1
سید محمدحسین درس خارج را پیش از اینها شروع کرده بود، نزد آمیرزا باقر زنجانی، (2) و آنجا هم خیلی ها در مورد
1- تولد 1317ه .ق / وفات 1413 ه .ق.
2- تولد 1312 ه .ق / وفات 1394 ه .ق.