حیات نیکان 27: آیت الله سید محمدحسین میرسجادی صفحه 36

صفحه 36

ص:41

به بچه ها و حاج آقا کرد و گفت: استخاره بگیرید. هر کدام خوب آمد، برویم. بچه ها با خوش حالی موافقت کردند. حاج آقا قرآن را برداشت و استخاره کرد، استخاره برای تهران خوب آمد. بچه ها موافق بودند، حتی آنهایی که از اول نمی خواستند به تهران بروند. خانه ای اجاره ای برای حاج آقا در تهران پیدا کردند و حاج آقا و خانواده به آنجا اسباب کشی کردند.

زندگی در تهران

آیت الله میرسجادی تدریس خارج را در منزل شروع کرد. از همان ابتدای ورود به تهران، سه شاگرد در منزل داشت. طلبه های مشتاق که دوست داشتند استادشان به زبان عربی درس بگوید، آن روز با دقت به درس گوش می دادند، اما هر چه حاج آقا در درس پیش می رفت، کلماتی پیش می آمد که معنی آنها را نمی دانستند. حاج آقا خندید و گفت: این طوری وقت گرفته می شود. ای کاش عربی را آن قدر خوب بلد بودید که درس را به عربی می گفتم، اما حالا که نمی شود، عیبی ندارد. حاج آقا درس را به فارسی ادامه داد.

مادر

ایام فاطمیه بود و حاج آقا به رسم نذر پدربزرگ در نجف، روضه را در خانه شان در تهران برگزار می کرد. تلفن خانه زنگ خورد. پسر بزرگ حاج آقا تلفن را جواب

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه