- مقدمه 1
- بهار خجسته 2
- کودکی با پرسش های بی شمار 4
- لقمه حلال 5
- تحصیلات ابتدایی 7
- مکتب خانه و رؤیای تدریس 9
- نویسنده جوان 10
- دریای نور 12
- تجربه ای نوین 16
- دغدغه جدید 17
- مبارز سیاسی 19
- پیوندهای اجتماعی 22
- روش تدریس 24
- آرزوی دیرینه 25
- حج خونین 27
- برنامه ریزی دقیق 29
- حاصل عمر 30
- خاطرات تبلیغ 33
- خانواده 35
- تصاویر 39
ص:17
_ جعفرجان! این پتو را برای شما اینجا پهن کرده ام. چرا باز روی زمین نشسته ای و مطالعه می کنی؟
جعفر استکان خالی را زمین گذاشت، دست مادرش را بوسید و جواب داد: قربان دستت مادر. اما من اگر جای گرم و نرمی داشته باشم، خواب سراغم می آید. بهتر است زیر پایم، سرد و سخت باشد!
با چنین عزم راسخی، آقای سبحانی روز و شب را به هم پیوند زد، چنان که نتیجه زحمت ها و رنج های بی شمارش در مدرسه علمیه طالبیه، دو یادگار ارزشمند بود که در اوایل جوانی، یعنی حدود هفده سالگی به رشته تحریر در آورد:
کتاب معیارالفکر در منطق، مهذّب البلاغه در علم معانی، بیان و بدیع. هر دو کتاب با وجود جوانیِ نویسنده آن، به زبان عربی شیوا نگاشته شده بودند که سبب حیرت استادان و دوستان وی شد و مزد تلاش بی وقفه این طلبه جوان آن بود که به عنوان یکی از جوان ترین نویسندگان حوزه شناخته شد.
دریای نور
تبریز، روزهای پرهیاهویی را سپری می کرد. ظهور حزب دموکرات به رهبری پیشه وری و غلام یحیی و تشکیل حکومت وابسته به شوروی، عرصه را برای تحصیل علوم