- مقدمه 1
- بهار خجسته 2
- کودکی با پرسش های بی شمار 4
- لقمه حلال 5
- تحصیلات ابتدایی 7
- مکتب خانه و رؤیای تدریس 9
- نویسنده جوان 10
- دریای نور 12
- تجربه ای نوین 16
- دغدغه جدید 17
- مبارز سیاسی 19
- پیوندهای اجتماعی 22
- روش تدریس 24
- آرزوی دیرینه 25
- حج خونین 27
- برنامه ریزی دقیق 29
- حاصل عمر 30
- خاطرات تبلیغ 33
- خانواده 35
- تصاویر 39
ص:35
اردن، لبنان، مصر، ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی، مانند یک سرباز شجاع و مقتدر، از کیش و کیان مذهب تشیع دفاع می کند و پیروزمندانه به کشور بازمی گردد.
این بار برای شرکت در «سمینار اسلام و کفر» در ترکیه از وی دعوت شده و قرار است فردا راهی سفر شود.
_ پدر! دیر وقت است و فردا عازم سفرید. نمی خواهید استراحت کنید؟
سعید آقا مثل همیشه نگران پدر بود.
_ تمام شد پسرم. همه جا را تمیز و مرتب کردم. این یادداشت را هم بچسبانم، برای خواب آماده می شوم.
_ چه یادداشتی پدر؟
_ برنامه ریزی پس از سفرم را نوشته ام. کارهایی که باید انجام دهم، همه را به ترتیب نوشته ام تا فراموشم نشود. اتاق را تمیز و مرتب کرده ام تا پس از بازگشت، دور و برم شلوغ و نامرتب نباشد.
حاصل عمر
همسر استاد با سینی چای وارد اتاق او می شود. استاد که سرگرم گردگیری کتاب های کتاب خانه است، پیش دستی می کند و به همسرش سلام و «خسته نباشید» می گوید و ادامه می دهد: دست شما درد نکند خانم. چای خوردن با شما خستگی را برطرف می کند!