- مقدمه 1
- بهار خجسته 2
- کودکی با پرسش های بی شمار 4
- لقمه حلال 5
- تحصیلات ابتدایی 7
- مکتب خانه و رؤیای تدریس 9
- نویسنده جوان 10
- دریای نور 12
- تجربه ای نوین 16
- دغدغه جدید 17
- مبارز سیاسی 19
- پیوندهای اجتماعی 22
- روش تدریس 24
- آرزوی دیرینه 25
- حج خونین 27
- برنامه ریزی دقیق 29
- حاصل عمر 30
- خاطرات تبلیغ 33
- خانواده 35
- تصاویر 39
ص:9
و چهل و هفت هجری قمری، مطابق با بیست فروردین هزارو سیصد و هشت هجری شمسی؛ تولد جعفر، و در دل، او را به شاگردی مکتب امام جعفر صادق علیه السلام می سپرد و عطر این بهار زیبا را به خاطر.
کودکی با پرسش های بی شمار
جعفر مشغول بازی کنار باغچه بود که صدای اذان از گلدسته مسجد جامع (1) بلند شد. مکث کوتاهی کرد و نگاهی به آسمان انداخت؛ جای خورشید خالی بود. او بارها شاهد بود که در چنین مواقعی، کسبه محل، کار را تعطیل می کردند و به سمت مسجد می رفتند. پس او هم اسباب بازی هایش را مرتب، گوشه حیاط چید و کنار حوض ایستاد. او می-دانست تا دقایقی دیگر، مادرش برای وضو گرفتن به طرف حوض می آید. پدرش برای اقامه نماز جماعت به مسجد محله رفته بود. جعفر حرکات مادر را زیر نظر گرفته بود و به درستی تکرار می کرد.
درحالی که ده ها سؤال در ذهن کودکانه اش به دنبال یکدیگر می دویدند، او به دنبال مادرش به اتاق دوید، سجاده ترمه مادرش را باز کرد و چادر سفیدش را به
1- مسجد جامع: یکی از مساجد مهم و قدیمی شهر تبریز واقع در مجاور بازار تاریخی شیخ صفی الدین.